شَنیده کردم یَک بحری (دریایی) وجود دارد که مَثال این که خطی میان آن کَشیده باشند، رنگ آب آن در این طرف و آن طرف فرق مَیکوند.
در وُلسوالی نَیریز هم یَک سَرَک (خیابان) هست که مَثال این که خطی میان آن کَشیده باشند، این طرف و آن طرفش فرق مَیکوند.
نَدانم تا بی حال دقت کرده باشید یا نه؟ سَرَک قدس با وجودی که کمی گشادش بَکردهاند، اول که واردش مَیشوی شلوغ است و تَرافیک زیادی دارد. اما همین که از بانکی ملت رد مَیشوی، دیگر خبری از تَرافیک نیست و مَیتوانی یَک نفس راحت کَشیده کونی.
یَک روز بعد از کندَهکاری کونجکار شدم تا کشف کونم علت چیست؟
برای این کار همراه «نظیرنجیب» چند ساعتی روی یَکی از گلدانهایی که بلدیه (شهرداری) جَلوی بانک بَگوذاشته نشستَه کردم و موتِرها (ماشینها) را دید زدم.
نَظاره کردم بیشتر کسانی که داخل سَرَک قدس مَیشوند، از آن طرف، داخل کوچه کَنار بانکی ملت مَیشوند و بعضیهایشان چند دَور همین مسیر را برمَیگردند و طواف مَیکونند.
من نَدانم این خانَه خان قدیم نَیریز چَه دارد که جیوانهای وُلسوالی نَیریز اعتقاد دارند باید دَور آن بَگردند و بی قَول خودَشان دَور دَور کونند؟!
کاش بلدیه وُلسوالی نَیریز یَک فکری برای سَرَک موازی قدس مَیکرد تا دیگر کسی نتواند این طَور دَور دَور کوند.
از زمانی که مکتب (مدرسه) تربیت را مَیرُمباندند (میتمباندند) و من کار کندَهکاری آن را مَیکردم، گفتَه مَیکردند این کوچه مَیخواهد سَرَک موازی قدس شود که بانکی تجارت را بی مَیدان گل موتصل کوند. اما نَدانم چَرا هنوز خبری نیست.
نظیرنجیب که انگار فکرم را خواندَه باشد، بَگفت: «همین طَور که بی من گفتَه مَیکونی پیسَههایت (پولهایت) را درون قلکت جمع بَکون، مَوقع کندَهکاری بی شهردار این وُلسوالی هم گفتَه مَیکردی پیسَههایش را برای یَک جا و یَک کار جمع کوند تا موتِرها این قدر در عذاب نباشند.»
راست مَیگفت نظیرنجیب. هر دو سوار دوچرخَه شدیم و بعد از طواف خانَه خان، نزد «زولیخا» برگشتیم.
نجیب
نظر شما