/ انگار از هواپیما پایین افتادهای و نمردهای؛ حالا ببین چه دردی دارد
/ من حتی برای آنفلوآنزا هم به پزشک مراجعه نمیکردم؛ اما این بیماری مرا کاملاً خانهنشین کرد
/ تا کسی نگرفته باشد، سختیهای آن را درک نمیکند
/ در مشکان بیش از ٢٠٠ نفر مبتلا شدهاند؛ خیلی وحشتناک است
/ مردم میگویند کرونا الکی است؛ اما الکی حرفهای خودمان است
/ همه میگویند کرونا کجا بود؛ ولی هست و متأسفانه واقعی است
/ تجربه خیلی وحشتناکی بود
/ عروسیها باعث بدبختی مردم شد
عابد نعمتی، نیریزان فارس:
این را یک خانم ٢٩ ساله در بخش کووید ١٩ بیمارستان شهدای نیریز بیان میکند. در حالی که حرفهایش با تک سرفههایی دردناک قطع میشود، میگوید: «١٠ - ١٢ روز است درگیر شدهام و هر روز بدتر میشدم. ٤ - ٥ روز آخر خیلی وحشتناک بود. اما چند روزی که بیمارستان هستم، بهترم. »
ادامه میدهد: «شروعش با بدن درد، تب و لرز و بیحالی بود. جدای از علائم اولیه، سرفههای بسیار دردناکی بود که بعد به سراغم آمد و اگر از قبل مشکل تنفسی داشتم، قطعاً قابل تحمل نبود. بیماری زمینهای نداشتم؛ با این وجود این قدر اذیت شدم. ٤٠ درصد ریهام درگیر شده بود. خودم نمیدانم از کجا گرفتم. رعایت هم میکردم؛ اما نمیدانم چه شد که مبتلا شدم.»
مرد جوان ٢٧ سالهای را در اتاق دیگری میبینم. او هم میگوید ١٢ روز است مبتلا شده و از سه روز پیش که ریهاش درگیر شده، در بیمارستان بستری شده است.
ادامه میدهد: «انگار از هواپیما پایین افتادهای؛ فقط نمردهای. حالا ببین چه دردی دارد. از بدن درد، حالت تهوع و... گرفته تا تنگی نفس که بعد از چند روز که ریهها را درگیر میکند، اضافه میشود. خلاصه، شب و روز و خواب و اشتها نداشتم.فقط سه روزی که به بیمارستان آمدهام، میتوانم کمی غذا بخورم.»
به گفته او، با وجودی که خواهرش هم شش ماه قبل به کرونا مبتلا شده و بیماریاش را به چشم دیده، باز هم رعایت پروتکلهای بهداشتی را نمیکرده است. اما پشیمان است و میگوید: «تا به حال چنین تجربهای نداشتم. بعید میدانم در بیماریهای دیگر چنین حالتی باشد. خیلی شدیدتر از آنفلوآنزا است. من حتی برای آنفلوآنزا هم به پزشک مراجعه نمیکردم؛ اما این بیماری مرا کاملاً خانهنشین کرد.»
هماتاقیاش که او هم ٢٩ ساله است، عنوان میکند: «تجربه این بیماری خیلی دردناک و سخت است. تجربه نکردنش خیلی بهتر است. تا کسی نگرفته باشد، سختیهای آن را درک نمیکند. یکی از علائم آن بدن درد غیر قابل تحمل است. در صورتی که با یک ماسک ساده میتوان خود را نجات داد. متأسفانه عضو مهمی از بدن را درگیر میکند که بهبودی آن بسیار زمانبر و پر هزینه است.»
یکی از اهالی شهرستان بختگان هم که ٤٦ ساله است، میگوید: «رفتن به مراسم عروسی و رعایت نکردن پروتکلها باعث شد تا به این بیماری مبتلا شوم. باور کنید تجربه سختی است و بین مرگ و زندگی بودم.»
*****
بیرون از بخش کرونا و در بخش اورژانس (اتفاقات) بیمارستان شهدا، عدهای بیمار بدحال منتظرند تا در بخش کرونا تختی خالی و به آنجا منتقل شوند.
یک جوان که همراه مادرش آمده، میگوید: «مادرم ٦ روز است مبتلا شده و حالا درگیری ریوی دارد. به مردم توصیه میکنم حتماً ماسک بزنند و این بیماری را جدی بگیرند. موج چهارم وحشتناک است و سرعت شیوع بالایی دارد. در مشکان بیش از ٢٠٠ نفر مبتلا شدهاند؛ خیلی وحشتناک است.»
یک زن ٤٥ ساله که روی تخت از فرط بیحالی فریاد میزند، میگوید: «ده روز است مبتلا شدهام و یک روز است در بیمارستان بستری هستم تا شاید بتوانم به بخش کرونا منتقل شوم. اینجا داروهای کووید و دگزامتازون مصرف کردهام. حالا بدن درد شدید دارم و سرفه میکنم.»
با آه و ناله ادامه میدهد: «مردم مرتب میگویند کرونا الکی است؛ اما به خدا الکی نیست. من ده روز است پدرم در آمده. هر کس با من تماس میگیرد، فقط میگویم مواظب باشید؛ چون خیلی سخت است. هر چه بگویم کم گفتهام؛ خانمان سوز است.»
و باز میگوید: «همه میگویند کرونا کجا بود؛ ولی هست و متأسفانه واقعی است. من را ببینید؛ ده روز است از زندگی و بچهام باز شدهام.»
یک پسر جوان همراه پدر ٦٩ سالهاش در همان اتاق است. پدرش در حالی که اکسیژن میگیرد، خوابیده و نای تکان خوردن ندارد. او که خود کادر درمان است و در شیراز کار میکند، میگوید: «یک هفته است پدرم مبتلا شده. تب و لرز و بیحالی شدیدی دارد. بیماری قلبیاش هم مزید بر علت شد تا شرایطش بدتر شود. دیشب تب شدید داشت، پاشویهاش کردیم؛ اما فایده نداشت و مجبور شدیم به بیمارستان بیاییم. اینجا گفتند ریه ٣٠ درصد درگیر شده. فعلاً دارویی شروع نکردهاند؛ چون در بخش کرونا جا نیست. دیشب تا حالا همین جا هستیم؛ گفتهاند فعلاً باشید تا تخت خالی شود و بشود او را به بخش کووید منتقل کرد.»
ادامه میدهد: «متأسفانه کسی رعایت نمیکند. خیلیها با وجود این که دور و بریهایشان گرفتهاند، میگویند کرونا وجود ندارد. من خودم با وجودی که رعایت میکردم، مبتلا شدم و تجربه خیلی وحشتناکی بود. حس بویاییام را ماهها از دست داده بودم و هنوز هم بعد از ٥ ماه همیشه در بینیام بوی بدی حس میکنم. دکتر حتی گفته بود شاید برای همیشه حس بویاییام را از دست بدهم. ضعف، بیحالی و بدن درد وحشتناکی تا دو هفته داشتم. ریههایم هم ٤٠ درصد درگیر شد؛ اما چون بیماری زمینهای نداشتم، به یاری خدا نجات یافتم.»
یک زن میانسال کنار تخت پدر پیرش نشسته و میگوید: «از دیروز تا حالا که به اینجا آمدهام، آنقدر وحشتزده شدهام که میگویم کاش مردم رعایت کنند.»
یک بیمار ٥٠ ساله بستری در همان اتاق، بدون بیماری زمینهای و اهل رودخور است.
میگوید: «خیلی سخت است و اگر کسی رعایت نکند، خودش ضرر میکند. من ١٠ - ١٥ روز است درگیرم و مثل مرده متحرک شدهام. آن قدر سخت گذشت که قدرت بیانش نیست. کاش مردم رعایت کنند؛ اما تا نگرفتهاند نمیدانند و درک نمیکنند.»
به سختی ادامه میدهد:«کرونا الکی نیست؛ الکی حرفهای خودمان است. شوخی بردار هم نیست. خودم و خانوادام سختی میکشیم. همسر، پسر و مادرم هم مبتلا شدند و برای آنها هم خیلی سخت گذشت. متأسفانه مردم روستای ما رعایت نکردند و همین شد که بدبخت شدند. عروسیها باعث بدبختی مردم شد.»
یک دختر همراه برادر ٤٠ سالهاش به بیمارستان آمده. برادرش آنقدر بیحال است که اکسیژن روی صورت دارد و روی تخت به خواب رفته.
میگوید: «الآن ١٢ روز است در سفر کاری تهران مبتلا شده و از دیشب حالش رو به وخامت رفته. با وجودی که دکتر خصوصی پیشش بود و بیماری زمینهای نداشت، میگویند باید بستری شود. تنگی نفس زیادی دارد و حتی نمیتواند صحبت کند.»
اشک در چشمانش جمع میشود: «بیماریاش خیلی سخت است و تنگی نفس از همه چیز بیشتر اذیتش میکند. در کنار آن تب و لرز و بدن درد هم دارد. کاش مردم قبول میکردند. کاش رعایت میکردند. واقعاً دارند اشتباه میکنند. اشتباه کردند که امسال عید را آزاد گذاشتند.»
از فضای وهمآلود بیمارستان که بیرون میآیم، دلم میسوزد؛ پیش خود فکر میکنم این بیماران چقدر دوست دارند مبتلا نشده بودند و آزادانه در فضای باز قدم میزدند و در این هوای دلچسب بهاری نفس میکشیدند...
/ تصویری از بخش کرونا نیریز در بیمارستان شهدا/ آذر ١٣٩٩/ امیرمحمد تصوری