تعداد بازدید: ۶۰۲
کد خبر: ۹۶۴۸
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۳ - 2021 14 April
به بهانه ٢٥ فروردین روز ملی عطار
روز ۲۵ فروردین در تقویم ایران روز ملی عطار است. به همین بهانه نوشتار زیر را تقدیم می‌کنیم.
فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری از عارفان، صوفیان و شاعران ایرانی سترگ و بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ مهشیدی برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد و در ۶۱۸ مهشیدی به هنگام حمله مغول به قتل رسید.

محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه‌ای که بر منطق‌الطیر نوشته‌است اشاره می‌کند که شخصیت عطار در «ابر ابهام» است و اطلاعات ما حتی دربارهٔ سنایی، که یک قرن قبل از عطار می‌زیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که از عطار در دست داریم.

شیخ عطار داروخانه‌ای داشته که در آن به کار طبابت می‌پرداخته است:

به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم می‌نمودند

و در همان ایام شعر هم می‌سرود و دو کتاب معروف «مصیبت‌نامه» و «الهی نامه» را در داروخانه آغاز کرد:

مصیبت‌نامه کاندوه جهان است
الهی نامه کاسرار عیان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رستم زان و این، باز

ظاهراً اشتغال به کار طبابت و اداره کردن داروخانه‌ای پر رونق که هر روز پانصد شخص در آنجا نبض می‌نمودند، عطار را از هر کس بی‌نیاز می‌کرد:

بحمدا... که در دین بالغم من
به دنیا از همه کس فارغم من

و به همین سبب است که شیخ زبان به مدح شاهان نیالود و قدر و منزلت سخن را نکاست و لطافت شعر خود را به دون همتی تیره نساخت.

دربارهٔ پشت پا زدن عطّار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشه‌گیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستان‌های زیادی گفته شده‌است. مشهورترین این داستان‌ها را جامی نقل می‌کند: عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای، چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت؛ که البته این روایت، پذیرفتنی نیست زیرا که زهد عطار از همان ابتدای کودکی نمایان بوده‌است.

مرگ عطار در سال ۶۱۸ مهشیدی به هنگام حملهٔ مغول بود؛ وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است تنها آثاری است که قبل از حملهٔ مغول، به سایر شهرها برده شده بودند.

آثار عطار عبارت است از: الهی‌نامه، اسرارنامه، جواهرنامه، خسرونامه، شرح‌القلب، مصیبت‌نامه، مقامات طیور یا منطق‌الطیر، دیوان قصاید و غزلیات و مختارنامه که مجموعه رباعیات اوست.

از میان آثار عطار آنچه که برجسته‌تر از بقیه به نظر می‌رسد، منطق‌الطیر اوست که شیخ بارها در اشعار خود به این کتاب اشاره کرده است.

عطار در مثنوی فوق از یک پرنده افسانه‌ای به نام سیمرغ سخن می‌گوید. ناگفته نماند که شیخ نام کتاب خود را از قرآن کریم انتخاب کرده است: و ورث سلیمان داوود و قال یا ایها الناس عددنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی‌ء ان هذالهوالفضل المبین، آیه ‌١٦ سوره نمل. (و پس از داود، سلیمان دارایى‌ها و سلطنت او را به ارث برد و گفت: اى مردم، به من و پدرم زبان پرندگان را آموخته‌اند و از هر نعمتى، فراوان به ما داده شده است. به راستى این است فضل و عنایت آشکار که خدا به ما ارزانى داشته است.)

عطار در این مثنوی طیور را مثالی از سالکان راه حق و سیمرغ را ‌«مراد» آنان یعنی حق تعالی دانسته است. لانه سیمرغ در کوه قاف و بنا به افسانه‌های ملی و شاهنامه در کوه البرز واقع است. 

عطار در داستان زیبای خود، سالکان راه را از هفت وادی خطر می‌گذراند که به‌نوعی شباهت‌هایی به هفت خوان رستم نیز دارد. گرچه فردوسی در شاهنامه از بعد حماسی و عطار از بعد عرفانی این مراحل را می‌شناسانند. هدهد پرنده‌ای داناست که مرغان دیگر او را به رهبری خود پذیرفته‌اند و او به عنوان راهنما وظیفه رساندن مرغان را به کوه قاف و دیدار سیمرغ به عهده دارد. چون هدهد دشواری‌ها و سختی‌های راه را بر مرغان می‌شمارد، بیشتر پرندگان هر یک به عذر و بهانه‌ای ترک سفر می‌کنند. هدهد برای آنان هفت وادی را شرح می‌دهد که باید از هفت دره خطر بگذرند تا به مطلوب برسند. 

در طول این هفت وادی مرغان بسیاری که طالب سیمرغ حقیقت بودند خسته‌جان و سوخته‌دل از طی طریق باز می‌مانند یا به هلاکت می‌رسند و درنهایت فقط سی‌ مرغ جان به سلامت می‌برند و به کعبه مقصود می‌رسند و چون در جمع می‌نگرند بیش از سی‌مرغ نمی‌یابند پس درمی‌یابند که به حقیقت سیمرغ خود ایشانند.

داستان دیگری که در منطق‌الطیر عطار به آن اشاره دارد و از دل‌آویزترین داستان‌های کتاب می‌باشد، داستان شیخ صنعان است. قهرمان قصه پیری ا‌ست به‌نام شیخ صنعان که پس از سال‌های دراز عبادت و اعتکاف در کعبه و رسیدن به مقام کشف و شهود و داشتن چهارصد مرید سالک، شبی خواب می‌بیند که بتی را در روم سجده می‌کند، برای تعبیر خواب خویش به همراه سالکان عازم روم می‌شود و در آنجا به دختری ترسا دل می‌بندد و دل از بند شریعت و طریقت برمی‌گسلد و این بار به جای خانه کعبه معتکف کوی یار می‌شود. دختر ترسا که از حال شیخ با خبر می‌شود از او می‌خواهد که چهار کار اختیار کند: سجده بر بت آورد، قرآن بسوزد، خمر بنوشد و به دیر بنشیند و دیده از ایمان خود بدوزد.

شیخ خمر می‌نوشد و از سر مستی آن سه کار دیگر را نیز انجام می‌دهد؛ به گونه‌ای که سایر یاران از وی دل‌چرکین شده و بازمی‌گردند. از آنجا که شیخ سیم‌ و زری برای کابین دختر نداشته قرار می‌گذارند به مدت یک سال به رایگان برای او خوکبانی کند. شیخ در عشق دختر رسوای خاص و عام می‌شود و خبر رسوایی او به مریدانش می‌رسد. یکی از مریدان شیخ که هنگام عزیمت او به روم غایب بود، چون از ماجرای او آگاه می‌شود، مریدان دیگر را سرزنش می‌کند که چرا شیخ خود را در روم تنها گذاشتید و رسم وفاداری را به جا نیاوردید. پس با گروهی از مریدان عازم روم می‌شود و همگی چهل شبانه روز معتکف نشسته و به ناله و زاری می‌پردازند؛ تا خداوند دری از رحمت بگشاید و شیخ را ببخشد و او را از گمراهی نجات دهد. پس از چهل شب آن مرید پاکباز حضرت محمد مصطفی(ص) را به خواب می‌بیند که حضرت به او می‌گوید من غبار ظلمت را به شبنم شفاعت فرو نشاندم. مرید چون بیدار می‌شود، نزد شیخ می‌رود و می‌بیند که حجاب ظلالت از برابر شیخ کنار رفته و دیگرباره نور معرفت جایگزین آن شده است.در این داستان دختر ترسا هم بعد از آن بر اثر خوابی که می‌بیند مسلمان شده و اسلام را قبول می‌کند و پس از مسلمان شدن از گناه پاک شده و جان به جان آفرین می‌سپرد.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها