تعداد بازدید: ۶۵۴
کد خبر: ۸۷۸۵
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۹ - 2020 18 October
زبونُم لال، زبونُم لال

دعوت شده بودیم جشن تولد پسر باجناقم و حسابی هم دیرمان شده بود و داشتیم تند تند آماده می‌شدیم تا دیر نرسیم که ناگهان صدای زنگ در بلند شد! 


همسر مکرمه جنت مکان بنده دو دستی زد توی سر خودش و با صدای بلند گفت : واااااای اگر مهمان باشد!


سریع سعی کردم مدیریت بحران کنم و جو را آرام بسازم و ادای روانشناسها را در بیاورم که خانم گرامی‌ فریاد زد: برو کنار ببینم! عمت اومده! خروس بی محل!


راستش را بخواهید تازه روابط تیره و تار بین من و باجناقم از وخامت خارج شده بود و تصور اینکه دیر به مهمانی برسیم و آنها چه برداشتی بکنند و چه المشنگه‌ای برپا شود سخت نگرانم کرد! سریع جلو رفتم و چون هول شده بودم به جای اینکه بگویم: عمه خوش آمدید؛ گفتم: عمه کجا بودی؟!


عمه چشم‌غره‌ای رفت و در حالی که زیر لبی می‌گفت: هر چی بزرگتر می‌شوند بی‌تربیت‌تر می‌شوند وارد خانه شد و روی یکی از مبلها نشست!


 تا خواستم حرفی بزنم صحبتم را قطع کرد و گفت: نگران نباش! قشنگ معلومه دارید شال و کلاه می‌کنید برید مهمونی؛ زیاد مزاحمتون نمیشم!


زبان در کام گرفتم و ساکت نشستم تا عمه حرفش را بزند!


عمه کمی‌ مکث کرد و پرسید: شماره تماس سازمان ملل را برام پیدا کن! 


من که از تعجب دهانم باز مانده بود گفتم: عمه من تلفن همین فرمانداری شهرستان خودمان را هم ندارم چه برسد به سازمان ملل!!! 


عمه که به شدت عصبی و کلافه بود فریاد زد: من این چیزا حالیم نیس! من باید یه جوری با رئیس سازمان ملل حرف بزنم!!!


من که هم می‌دانستم این خواسته عمه محال است و هم از ترس جرئت نمی‌کردم این واقعیت را بگویم مِن‌مِن کنان گفتم: عمه جان چشم! من تا بتونم کمک می‌کنم شما بتوانید به خواستتون برسید! فقط عمه جان بگید با رئیس سازمان ملل چکار دارید؟!


عمه با بی‌حوصلگی جواب داد: مگه خبر نداری جنگ شده؟! میخوام یه کاری کنم آتش بس بشه!!!


پرسیدم: عمه جنگ؟! جنگ کجا بوده؟!


عمه فریاد زد: یه کم اخبار گوش کن! یه کم روزنامه بخون! همش تیپ نزن دست تو دست زنت برو جشن تولد!!!


بین آذربایجان و ارمنستان جنگ شده! باید زودی به رئیس سازمان ملل مشاوره بدم تا دوتایی جنگ رو خاتمه بدیم!!!


با ترس و لرز گفتم: آخه عمه شما چه چیزی می‌تونی به رئیس سازمان ملل بگی که بشه با اون جنگ بین دو کشور رو خوابوند؟! 


عمه از روی مبل بلند شد و در حالی که سعی می‌کرد چادرش را روی سرش بکشد با عصایش من را هل داد عقب و گفت: آخه چرا از گل کلمی‌که خدا به جای مغز توی اون کله‌ات کار گذاشته کار نمی‌کشی؟! فقط کافیه سازمان ملل تشکیل جلسه بده و به آذربایجان و ارمنستان هشدار بدن در صورت ادامه جنگ و خودداری از آتش بس، هر دو کشور رو به ایران پس میدن!!! اگه فردای همان روز هر دو کشور جنگ رو تعطیل نکردن و صد بار از هم عذرخواهی نکردن هر چی دلت خواست بگو!!!


قربانتان غریب آشنا


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها