یک فنجان شعر
نگاه کن
بهار
از طراوتی خوش
از نسیم گیسوانِ تابگونهات
بهار میشود،
نگاه سرد آفتاب
به روی چشمهای سرد پنجره
به شوق روی تو سوار میشود،
تویی شبیه قصههای خوش
در انتهای بغضهای مانده
روی دست حنجره،
امید کوچههای پیچخورده
در هجای گرم آمدن
نگاه کن
خودت خدای لحظههای ناب من
میان شعرهای سخت عاشقانهام شدی
نفس شدی
رها به رقص
در امتداد بودنم
نفس شدی،
بهانهی بهار
در ادامهی تمام فصلهای خوش
نگاه کن
ببین
به دیدنم بیا...
نمیشود بدون تو
نظر شما