جلسه ۲۹ هماندیشی یکشنبهها در کتابخانه کوثر نور به نقد و بررسی کتاب «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» اثر نویسنده و روزنامهنگار شهیر ایتالیایی «اوریانا فالاچی» گذشت.
نویسنده کتاب در ژوئن ۱۹۲۹ در فلورانس متولد شد و ۷۷ سال بعد در ۱۵ سپتامبر بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. او ۲ بار به ایران آمد. بار اول برای مصاحبه با محمدرضا پهلوی و بار دوم برای مصاحبه با امام خمینی (ره).
کتاب، روایت زن جوانی است که در طول کتاب با جنینی که در شکم دارد صحبت میکند. او با درگیری ذهنی طاقتفرسایی دست و پنجه نرم میکند: در انتخاب میان از بین بردن و یا حیات بخشیدن به کودک درون شکمش.
مادر عاشق فرزند خود است؛ اما با یک بارداری ناخواسته روبرو شده و فکر میکند چگونه زندگی کاری خود را با وجود یک نوزاد پیش ببرد. از سوی دیگر ناآرامی جهان و تلخیهایی که در زندگی چشیده است او را به شک وا میدارد که چگونه میتواند انسانی را وادار به زندگی کند: «اگه روزی از من بپرسی چرا منو درست کردی چه جوابی بهت بدم؟»
او به فرزندش هشدار میدهد که جهان جای دلپسندی نخواهد بود و با خود میاندیشد جنسیت فرزندش چه آینده محتملی را پیش روی او خواهد گذاشت.
در این کتاب دست اندازهای جاده یادآور ناملایمات زندگی و تنهایی در جاده، نشانی از تنهایی در مسیر زندگی. فالاچی بیشتر داستانهای واقعی زندگی خود را بی کم و کاست روایت میکند و هر آنچه مینویسد از خاطرات و تجربیات و شخصیت وی برآمده است.
«نامه به کودکی که هرگز زاده نشده» به سرعت به زبانهای گوناگون ترجمه و در ۲۷ کشور جهان فروخته شد و موفقیت بی نظیری به دست آورد.
تکههایی از کتاب:
مادرم میگه: دختر دنیا اومدن یه بدبختیه و من اصلاً حرفش رو قبول ندارم. زن بودن خیلی قشنگه! چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی میخواد! یه جنگه که پایون نداره! خیلی باید بجنگی تا بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید گناه به وجود نیومد. اون روز یه قدرت با شکوه متولد شد که بهش نافرمانی میگن!
- اگه تو پسر به دنیا بیایام خوشحال میشم! شاید حتی بیشتر از دختر بودنت! اون وقت مزه بردگی بعضی از تحقیرا رو نمیچشی! میتونی هر وقت دلت خواست شورش کنی! اگه پسر باشی باید یه جور دیگه ستمها و بردگیها رو تحمل کنی! خیال نکن زندگی برای مردها خیلی آسونه! اگه قوی باشی یه سری مسئولیت سنگین رو سرت آوار میشه! چون ریش داری اگه نوازش بخوای یا گریه کنی همه بهت میخندن!