بَ نظر من اربابان این وَلایت و اربابان وَلایت افغانیستان یَک فرق مهم با هم دارند.
اولین و تنها کار اربابان این وَلایت بعد از هر گرفتاری، بلا و موصیبت آن است که بَ مَیانهی آن روان شوند. زَلزله مَیآید، مَیروند به مَیان خرابیها. سَیل مَیآید، پر و پاچُه بالا مَیزنند و مَیروند به مَیان آب. آتشسوزی میشود مَیروند به مَیان آتش. خشکسالی همینطور.
کاری هم مَیکونند؟ نه! مهم نیست. مهم آن است که بَ مَیانه روان شوند. اصلاً در برنامَههای کاریشان این است که فقط تا مَیان کار روان شوند، کَفایت مَیکوند.
چند هفته پیش هم رئیسجمهور این وَلایت بَ مَیان زَلزله وُلسوالی خوی روان شد. کاری هم کرد؟ مهم نیست؛ یَک ناهار با آنها خوردَه کوند، کَفایت مَیکوند.
یَک روز که برای یَکی از اربابان این وُلسوالی کندَهکاری مَیکردم، بَ او گفتَه کردم: چَرا اربابان این وَلایت اینطَوری هستند؟
ارباب بَخندید و بَگفت: فِکِر نکون الآن اینطَوری شده، ما یَک شاعر بَ اسم مَولانا برای 7 قرن پیش داریم که گفتَه کرده:
يَک دست جام باده و يَک دست جعد (زلف) يار
رقصی چُنين مَيانه مَيدانم آرزوست
آن زمان هم انگار همه دوست مَیداشتند بَ مَیانه مَیدان روان شوند.
کولنگم را برداشتم و نگاه عاقل اندر سفیهی بَ ارباب کردم و کندَهکاریام را اَدامه دادم...
نجیب