تعداد بازدید: ۹۴
کد خبر: ۱۶۰۱۳
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۵ - 2023 19 February

غلامرضا طریقی 
زاده ۱۳۵۶زنجان. از هجده سالگی و با تشویق شاعر همشهری‌اش حسین منزوی آغاز به سرودن کرد. شعرهایش زیبا، ساده و اغلب در قالب مضامین عاشقانه است، به طوری که تا آخرین لحظه خواننده را مشتاق خواندن نگه می‌دارد.

دارای نشان درجه یک هنری در رشته شعر است. از سال ۱۳۹۴ با طراحی و راه‌اندازی پایگاه نقد شعر در بنیاد شعر و ادبیات داستانی فعالیت کرد و از سال ۱۳۹۹ به عنوان رئیس گروه شعر خانه کتاب و ادبیات ایران انتخاب شد. غلامرضا طریقی همچنین دارای رتبه اول و برگزیده کنگره‌های شعر و قصه جوان کشور است و در کارنامه‌اش داوری بیش از پنجاه جایزه و کنگره شعر ملی وجود دارد. از او چندین اثر به چاپ رسیده که «آنقدر پرم از تو که کم مانده ببارم»، «هر لبت یک کبوتر سرخ است»، «جهان غزلی عاشقانه است»، «با یاد شانه‌های تو»، «به جهنم» و... از آن جمله است.

*****
چشم زیتون سبز در کاسه، سینه‌ها سیب سرخ در سینی
لب میان سفیدی صورت، چون تمشکی نهاده بر چینی
سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟
تو خودت جای من اگر باشی ابتدا از کدام می‌چینی؟

 با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بیاور مرا از این تردید
ای نگاهت محصّل شیطان، اخم‌هایت معلم دینی

هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی سفید، با این وصف
خنده یعنی صعود بالایی، همزمان با سقوط پایینی

می‌شوی یک پری دریایی از دل آب اگر که برخیزی
می‌شوی یک صدف پر از گوهر روی شن‌ها اگر که بنشینی

 هرچه هستی بمان که من بی‌تو، هستی بی‌هویتی هستم
مثل ماهی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی
*****
پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر
از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر

 این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان
مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر

نام خود را -صاف- بر پیشانی من حک کن و
کارت‌های -تا ابد بی‌اعتبارم- را بگیر

مثل قالی، سال‌های سال پامالم بکن
گاهی اما با سرانگشتت، غبارم را بگیر

آرزوی خنده‌ات را داشتم، ممکن نشد
پس بگیر… این آرزوی خنده دارم را… بگیر
******
 قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه پر حادثه حاضر باشم

 حکم پیشانی‌ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

 تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

 قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟

 شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده اسم خوش شاعر باشم

 شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ایمان به تو کافر باشم

 دردم این است که باید پس از این قسمت‌ها
سال‌ها منتظر قسمت آخر باشم

آرزوی خنده‌ات را داشتم، ممکن نشد

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها