تعداد بازدید: ۱۹۱
کد خبر: ۱۵۸۸۴
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۶ - 2023 11 February
author
روزنامه نگار: امین رجبی

حکومتداری و زمامداری و اداره جامعه کاری است سترگ و خطیر، و از هر کسی و هر گروهی بر نمی‌آید.

از تأمین غذا و آبِ مردمان گرفته تا آبادانی و امنیت و آرامش و عمران و سواد و سلامت و تجارت.

این همه را افزون کنیم بر مبارزه با فساد و تباهی و تبه‌کاری و قانون‌شکنی و زیاده‌خواهی.

زمامداران و حاکمانِ پرشماری در طولِ تاریخ از راه‌های خشن یا نرم بر صدر نشسته و چندصباحی حکم رانده‌ و فرمان جامعه را به دست گرفته‌ا‌ند. اما از این میان تعداد انگشت‌شماری سرفراز بوده و نام نیک به جا گذاشته‌اند.

این نیکی دو شرط داشته:
یکی سرپرستی و حاکمیت و تسلط داشتن، و دیگری محبت و دوستی و الفت و یاری رساندن. حاکم باید هم سرپرستی مردم کند و هم دوستی و محبت بکارد، تا  محبت و شیفتگی و شیدایی درو کند.

هر حاکمی که این دو شرط را در خود جمع داشته و از یکی یا هر دو محروم نبوده، خود و جامعه را به سعادت رسانده و نیک‌نام بوده. و این کار آسانی نیست و از هر کسی بر نمی‌آید.

به سبب سختی‌های زمامداری، و همچنین فسادی که سایه‌به‌سایه قدرت را دنبال می‌کند، حکومتها و حاکمان و مدیران همواره در معرض آسیب و فساد و کج‌روی هستند و به همین میزان محتاج تذکر و نصیحت و نقد و نظارت.

در نظام‌های دموکراتیک و مردم‌سالار، وقتی صاحبان کشور اداره آن را به گروهی و فردی می‌سپارند، عملاً قدرت و اختیار خود را برای مدتی معین به دیگری واگذار می‌کنند تا او به نمایندگی از آنان، جامعه را اداره کند. اما چیزی که این قدرتهایِ جمع‌شده در دست حاکم را محدود می‌کند، نظارت قوای سه‌گانه بر یکدیگر (قدرت بازدارنده‌ی قدرت)، احزاب، رسانه‌ها و گروه‌های اپوزیسیون هستند تا با شفافیت و آزادانه بر کوچکترین کج‌روی‌ها و فسادها نور بتابانند و فریاد برآورند و برملا سازند و آگاهی دهند.

همین است که گاه می‌بینیم کوچکترین فساد یا رسوایی یا کج‌روی منجر به معذرت‌خواهی یا استعفا و حتی سقوط دولت‌های دموکراتیک می‌شود.

در خاورمیانه و از جمله ایرانِ ما هنوز که هنوز است و در حالی که دنیا دوران پسامدرن و پساارتباطات را می‌گذراند، احزاب و مطبوعاتِ جانداری نداریم و اینها که می‌بینیم، چندان کارایی ندارند. کما این که احزاب نه با عضویتِ مردم که با گردهم‌آیی مسئولان و وزیران دولتهای قبل تشکیل می‌شود و عملاً یک گعده و دروهمی سیاسی است تا حزب به معنای واقعی. بگذریم.

در این شماره و در پرونده ماه به بررسی مختصر آرای سیاسی یکی از بزرگ‌ترین و بلکه مهمترین اندیشمند سیاسی دوره صفوی یعنی قطب‌الدین نیریزی پرداخته‌ایم.

او سی‌ودومین قطب سلسله ذهبیه بود که به رغم مشی عرفانی و الهی خود، گوشه‌نشینی و انزوا نگرفت و در ملتهب‌ترین دورانِ سلسله‌ی بزرگ صفوی و هنگامی که این پادشاهی آخرین نفس‌های خود را می‌کشید، در حکم یک نظریه‌پرداز جدی سیاسی و منتقد اجتماعی ظاهر شد.

او در آن دورانی که شاه نماینده خدا در زمین نامیده می‌شد، و صفویان داعیه‌دار شیعه علوی بودند، خطر فساد را گوشزد کرد و شاهان و عالمانِ درباری را خطاب قرار داد و آنها را از خطر قریب‌الوقوع فتنه افغان آگاه ساخت و از ویرانی و جنگ و ناامنی خبر داد.

نیریزی فقط به نقد نپرداخت، که راهکار هم داد و حتی در آن دوران که مردم حتی در حد رعیت هم به حساب نمی‌آمدند و رمه‌ی شاه محسوب می‌شدند، از حق و رأی مردم سخن گفت و پیشنهاد داد پیمانی با مشارکت شاه، علما و مردم از شاه گرفته شود و او ملزم به رعایت عدالت و صلاح مردم گردد.

شوربختانه نظریات او مورد توجه قرار نگرفت و حتی به تمسخر گرفته شد و شد آنچه نباید می‌شد و فجایع بسیاری رخ داد و کشور برای چندین سال روی خوش ندید تا زمانه‌ی نادر که امنیتی نسبی برقرار شد و البته آن هم دیری نپایید.

وقتی نظریات و نوشته‌ها و اندرزهای نیریزی را مرور می‌کنیم می‌بینیم که همه تلخ و ناگوار است و از مدح سلطان در آن خبری نیست؛ بلکه در ذمّ  او سخن می‌گوید.

این خاصیت قلم و بیان ناصحان و مشفقان و دلسوزان است که به جای ثناگویی و چاپلوسی، نکوهش می‌کنند و برحذر می‌دارند و حقیقتها را می‌گویند که به گفته نی‌ریزی، «حقیقت»، «ناب» است «اگرچه تلخ» می‌نماید.

اگر گوشِ حاکمان و مسئولان و مدیران، به شیرینی و حلاوت و نرمیِ گفتار و نوشتار مجیزه‌گویان و کاسه‌لیسان عادت کند و از تلخی و سختی کلامِ ناقدان و ناصحان دوری گزیند، دیری نمی‌پاید که بحران‌ها سر بر می‌آورد و آفتها به جان می‌افتد. آنچنان که در دورانِ سلطان حسین صفوی رخ داد و او خود ناگزیر، تاج بر سر محمود نهاد و به زندان رفت.

اگر عالِمی تذکری داد، دانشمندی نقدی نوشت، روزنامه‌نگاری فسادی افشا کرد، ناصحی نصیحتی گفت، و دلسوزی دل سوزاند، اینها سخنانِ شیرین و نوشته‌های نمکین نیست، تلخی دارد، زهردار است، زخم می‌زند، اما مرهم است و درمان می‌کند و شفا می‌دهد.

در گرداگردِ حاکمان و قدرت‌داران بسیارند مگسانی که «عِرض» خود می‌برند و «زحمتِ» مردم می‌دارند.

آنان جز از گل و بلبل چیزی نمی‌گویند، بدی‌ها را می‌پوشانند و مدح می‌گویند و ستایش می‌کنند و کژی‌ها را به زیورِ دروغینِ راستی می‌آرایند تا دل به دست آرند و جایِ خود محکم کنند.

در تاریخ از این نمونه‌ها کم نداریم که شاه را دوره می‌کنند و نمی‌گذارند صدا و نور حقیقت به اندرونی شاه برسد و او را بیدار کند.

یکی همین نیریزی که چندی ایستاد و اندرز داد و نصیحت گفت و راه نمود ولی وقتی گوشِ شنوا و چشمِ بینا نیافت و حتی به لعن و نفرین و طعنِ درباریان دچار شد، اسباب و اثاث و اهل و عیال و فرزند را برداشت و به نجف پناه برد و همانجا تن به خاک داد و در وادی‌السلام آرام گرفت. اما آرام از ایران رفت و ناامنی و هرج و مرج و جنگ و غارت و تجاوز و کشتار و فقر جای آن را گرفت.

در آن هنگامه‌ی پرآشوب همه‌ی آن مدیحه‌سرایانِ دربار و مجیزه‌گویانِ شاه و مگسان دربار او را رها کردند و در برابر متجاوز نه شمشیری کشیدند و نه غم به دل راه دادند تا شاه زمانی حقیقتها را ببیند که دیگر کار از کار گذشته و راه برگشتی نیست.

در زمانه‌ی اکنون نیز بسیار می‌شنویم که اگر جاسوسی می‌خواهد نفوذ کند، رگ‌های گردن او از همه بیشتر بیرون می‌زند و دهان او بیشتر کف می‌کند و دیگران را بیشتر به نفاق متهم می‌سازد تا «عِرض» خود برد و «زحمتِ مردم دارد.»

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها