یک فنجان شعر
روزی همه چیز تمام خواهد شد
و ما برای لبخندهایی که
به هم ندادیم
ساعتها خیابانها را
به قدم خواهیم نشست،
برای چشمهای خستهای
که با چشمهای روشنتر
فراموششان کردیم
فصلها درد خواهیم کشید،
و برای سیگارهایی
که روبروی هم
به کام کشیدیمشان
سالها دست تکان خواهیم داد...
روزی همه چیز تمام خواهد شد
و من به غروبی
که دستهای نگاهم را
صمیمانه میفشرد
یک عمر
شرمِ دروغهایی
که از آمدنت شعر کردم را
بدهکار خواهم شد...
آری
روزی همه چیز تمام خواهد شد
و ما
من و تو
برای همهی دوست داشتنهایی که بارها خواستیم و نگفتیم
زندگی را
به ایستادنی خاموش فقط
تمام کردیم...
نظر شما