تعداد بازدید: ۱۲۴
کد خبر: ۱۵۴۰۰
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۱ - 2022 18 December

برگزیدم دختری را فیـتِ خویش
خواستگاری رفتم و گشتم سریش

بعد فهمیدم که ای بیداد و داد 
اژدها در سرنـوشـتم پـا نـهاد 

قد و بالایش بلند است و سترگ 
هیجده سالی بُـوَد از مـن بزرگ 

یـاد دارم اولـیـن دیـدارمـان 
نَقلِ جزوه بود و وقت امتحان 

در کنـار حـوضِ دانـشگاهـمـان 
صوت زیبا یی شنیدم خوش بیان

جزوه از من خواست با لحنی عجیب 
پاره شـد پیراهنـم از سمـت جـیـب 

چون که ناگه خواستم چرخی زنم 
تا ببینم کیست آن زیـبـا صـنـم 

عینـکم افـتـاد بـر روی زمــین 
آن فرشته گفت احسن ، آفـرین

من ندیدم مثل تو مردی زرنگ
کارهایت هست زیبا و قشنگ

این قیافه بـابِ اسـتادی بُـود
با تو دانشگاه بهـتر می شـود

از خجالت آب گشتـم بـر زمیـن 
لیز خوردم توی حوضی با جبین

جزوه های من تماماً خیس شد
من عطارد گشتم او برجیس شد

منـفجر گردیـد ناگـه آن مکـان 
از صـدای خنده های دوستـان

جمـله خندیدند از سُـر خوردنم 
از مـن و جِـر خـوردن پیراهنم 

پیش چشمم گشت عالـم تار ومار 
تیره شد اطراف من چون عمق غار

الغرض بعد از هزاران دنگ و فنگ 
فکـر کـردم شدم سلطان جنگ 

 تازه بـعـد از رفـتـنِ مـاه عسـل 
گشت معلومم که وی باشد کچل 

شـد مـعـرف یک نفـر اقـوام او 
دکـتری حـاذق برای کشـتِ مو

کشتِ مویش ثـروتـم را داد بـاد
هیچ کس را اینچنین عشقی مباد

چون شنیدی این حکایتهای داغ
یـاد آور قـصـه ی  روبــاه و زاغ
علی یگانه  

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها