باید اسمتو امشب این کفش ها
روی شونهی جاده ها حک کنند
قدم می زنم خلوت شهر رو
یه جوری که دیوونهها شک کنند
یه جوری که هر آدم عاشقی
بفهمه چقد سخته دلواپسی
میگن مرد باید تحمل کنه
چه جوریشو یادت نمیده کسی
دارم راه میرم تو این فکر که
یه روزی نبودت شکستم بده
بدونِ تو کارم تمومه ولی
میترسم چشات کار دستم بده
نمیشه نگاتو فراموش کرد
نگاهی که تو وسوسه معرکهست
کلاهت رو از رو چشات برندار
که دیگه کلاهم پس معرکهست
یه چن وقتیه واسه پرسه زدن
که برنامههامو به هم میزنم
نمیشه قدم زد به تو فک نکرد
برای همین من قدم میزنم
دارم راه میرم به این دلخوشم
میشه با تو خوشبختی و جار زد
من و تو دوباره قدم میزنیم
باید کفشای کهنه رو دار زد
نظر شما