مهمونی با تمام عروسکهای جدیدش به کار خود پایان داد.
آقای مجری با «کلاه قرمزی» و «پسرخاله» پیوند خورده و بارها میگفتیم مگر میشود بدون آن دو شخصیت، سریالی عروسکی ساخت که مردم با آن ارتباط برقرار کنند؟!
در ابتدای امسال وقتی دختر آقای مجری در تیزری از طهماسب سؤال می کند که آیا عروسک هم در برنامه او وجود دارد با خنده میگوید: بلی... و از آن پس داستان آقای مجری بدون دو عروسک خاطره انگیز شروع میشود.
آقای مجری همچون گذشته با اسمهایی خیلی ساده مِهر عروسکهای جدیدش را به دلمان انداخت هر چند افسوس خوردیم و گفتیم ای کاش بار دیگر شاهد ساخت اثری از ایرج طهماسب با همه کاراکترهای خاطرهانگیزش بودیم از «کلاه قرمزی» و «پسرخاله» گرفته تا «جیگر»، «آقای همسایه» و «دبی» اما حضور عروسکهایی جدید مثل «بچه»، «قیمه»، «شاباش»، «دیجی»، «مگسی»، «پشه»، «قیمه»، «روحی» و «کته» پنجشنبه شبهای شادی را رقم میزدند.
شیوهی دیگر ایرج طهماسب تکراری اما جذاب بود و آن هم دعوت از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون.
دیالوگها در مهمونی سرشار از لحظاتی پر خنده اما بدون «هجو» بود. شاید انگشت اتهام به سوی کودکِ کاری به نام «بچه» دراز شود اما او هم هرگز کلمهای خارج عرف به میان نیاورد و آقای مجری با بستن دهان او تشخیص گفتهها را به بیننده میسپرد.
ایرج طهماسب میداند چه میکند او رشته تحصیلیاش تئاتر بوده و با مفاهیم هنر به خوبی ارتباط دارد و همین سبب شده تا هر بار که نامی از او به میان میآید مجموعههایی پرطرفدار خلق شود. هر چند شوربختانه با او نیز همانند دهها صاحب فکر که از صدا و سیما کنار گذاشته یا دور گردیدهاند خوب برخورد نشد و حالا باید او را در قابی دیگر ببینیم.
استفاده از متنهای بسیار حساب شده و طنزگونه برای عروسکهای برنامه مهمونی سبب شد تا این سریال نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگترها هم جذابیتهای خاص خودش را داشته باشد.
در روزهای حکمرانی کلاه قرمزی و پسرخاله در جامعه کم ندیدیم افرادی که سعی میکردند همانند کلاه قرمزی صحبت کنند و از نمادهایش در زندگی روزمره استفاده نمایند.
حالا پس از سالها همین مسئله دوباره نمود پیدا کرد از تیشرت شخصیتهای این مجموعه تلویزیونی گرفته تا نحوه صحبت کردن بچه، پشه و...
یکی از شاخصهای مهمونی تنوع در رفتار عروسکها بود. از خوانندهای که سعی میکرد با توجه به میهمانانی که دعوت شدهاند آهنگهایی اقتباسی را اجرا کند و تماشاگران را به وجد بیاورد تا پیرزنی به نام «قیمه» با همان اعتقادات قدیمی، دختری که دنبال فردی بود تا با اسب آرزوها به خواستگاریاش بیاید و شخصیتهایی مثل پشه که با هر بار نیش زدن خلق و خوی او را تقلید میکرد و همین عامل سبب میشد تا لحظاتی شاد را برای بیننده خلق کند.
در این بین ایرج طهماسب به نکاتی قابل تأمل پافشاری میکرد از اینکه حافظههایمان رو به افول گذاشته، حسهای همدیگر را درک نمیکنیم و نمیدانیم که چه زمانی مخاطبمان خندهرو است و چه زمانی خشمگین. به گفته او بیحسی در جامعه در حال رشد است.
موسیقی ملل و اجرای تئاترهای مختلف نیز سبب شده بود تا مجموعه یک ساعتی او معجونی از آن چیزی باشد که دوستش داریم.
و در پایان معتقدیم نمایش مهمونی ایرج طهماسب سزاوار تمجید است و به زبانی سادهتر استحقاق نمره قبولی و حتی فراتر از آن را دارد...