تعداد بازدید: ۲۰۰
کد خبر: ۱۴۷۶۸
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۱ - ۲۳:۴۴ - 2022 08 October
ناشنوایان نی‌ریز در گردهم‌آیی هفتگی
نمی‌توانند آن‌طور که باید و شاید حرف بزنند اما چشم‌هایشان پر از ناگفته‌ها است. لبخندهای بی‌ریا، بغض‌های فروخورده و خواسته‌هایی که همه شنونده‌ی آن نیستند!
خبرنگار: فاطمه زردشتی نی ریزی

حضور در جمع‌شان دگرگون می‌کند حال آدم را. کسانی که مشکل شنوایی و تکلم دارند، و اولین چیزی که توجه را به خود جلب می‌کند سادگی و معصومیت نگاهشان است. 


برنامه‌ای که به همت اداره کتابخانه‌‌های عمومی نی‌ریز برای ناشنوایان نی‌ریز شکل گرفته و آنها می‌توانند ساعتی از هفته را کنار هم باشند، با زبان خودشان گپ بزنند و از برنامه‌های کتابخانه استفاده کنند. این برنامه‌ ساعت سه و نیم عصرهای شنبه در کتابخانه‌ کوثر نور برپاست و همه‌ی ناشنوایان می‌توانند در آن حضور یابند.


هشتم مهر 30 سپتامبر روز جهانی ناشنوایان بهانه‌ای شد تا در این جمع ویژه حاضر شویم و گپ و گفتی با اینانی که با گوش دل می‌شنوند داشته باشیم و از دغدغه‌هایشان بنویسیم.

/هر جا برای کار می‌رویم، ما را قبول نمی‌کنند


گفتگو با کمک خانم «الف» که نیمه‌شنواست انجام شد.


خانم «ر» 23 ساله ناشنوا است. می‌گوید:
این جمع را دوست دارم و دوست دارم کنار هم باشیم. چون ناشنواییم هر جا برای کار می‌رویم، ما را قبول نمی‌کنند که این مشکل بزرگی برایمان به وجود آورده.


«م» یکی دیگر از خانم‌هاست و 25 سال سن دارد. می‌گوید:
کلاس‌های کتابخانه و تلاش‌های خانم دردانه واقعاً جای تشکر دارد. اگر در اینجا کلاس‌هایی مانند کلاس‌های هنری خیاطی، گلسازی وغیره برگزار شود که ما یاد بگیریم و بتوانیم برای خودمان درآمد کسب کنیم خیلی خوب می‌شود. وقتی در کلاس‌های عادی حاضر می‌شویم، مربی ما را درک نمی‌کند. ما نمی‌شنویم ولی متوجه می‌شویم که مربی غر می‌زند و بداخلاقی می‌کند و این برای ما خیلی ناراحت‌کننده است.

/من از دیگر ناشنوایان عزیز شهرمان دعوت می‌کنم به ما بپیوندند و این جمع خودمانی را تجربه کنند.


یکی دیگر از خانم‌ها که 21 ساله است می‌گوید:
آرزو داریم در نی‌ریز کانون ناشنوایان تشکیل شود. در کانون ناشنوایان شهرهای دیگر، افرادِ کانون را به مسافرت، تفریح و غیره می‌برند ولی اینجا هیچ خبری نیست. قبل از کرونا هم چند بار به بهزیستی و فرمانداری مراجعه کردیم اما هیچ کمکی به ما نکردند.


مادر یکی از بچه‌ها که همانجا نشسته می‌گوید:
البته این نه به این معنی است که والدینِ این افراد برایشان کم می‌گذارند یا آنها را به تفریح و گردش نمی‌برند، نه! 

 

/نمی‌شنویم ولی متوجه می‌شویم که مربی غر می‌زند و این خیلی ناراحت‌کننده است.

ادامه می‌دهد: بچه‌ها این جمع‌ را دوست دارند؛ چون در این گونه جمع‌ها همزبان خودشان را پیدا می‌کنند و این برایشان لذت‌بخش است. خودِ دختر من از سه روز قبل لحظه‌شماری می‌کند تا کلاس کتابخانه شروع شود و بتواند دوستانش را ببیند و در این مدت اصلاً نگفته حوصله‌ام سر رفته.


یکی دیگر از خانم‌های ناشنوا با 27 سال سن می‌گوید:
ما برای انجام کارهای بانکی، اداری وغیره خیلی مشکل داریم. اگر بهزیستی کمک می‌کرد و فردی را همراه ما می‌فرستاد تا حرف‌هایمان را به دیگران انتقال داده و کارهایمان را انجام دهیم خیلی خوب بود. همچنین برای آموزش راهنمایی و رانندگی و امتحان باید به شیراز مراجعه کنیم که باز این کار برای ما خیلی سخت است.

/بهزیستی به ما سمعک نمی‌دهد.


خانم الف از دیگر خانم‌هاست که 18 سال سن دارد و می‌گوید:
بعضی از ما ناشنوایان سواد درستی نداریم و دوست داریم ادامه تحصیل بدهیم اما چون نهضت سواد آموزی برای ناشنوایان معلم ندارد، این کار میسر نیست. 


حمید 25 ساله از آقایان ناشنوایی است که در جشنواره‌ی رضوی پویش کتاب در استان برگزیده شده.


او برنامه‌های کتابخانه را تأیید می‌کند و می‌گوید:
معرفی کتاب‌ها، کارکردن لغات و ضرب‌المثل‌ها خیلی خوب است اما اگر امکاناتی فراهم می‌شد تا با آن یک سری ضرب‌المثل‌ها و مطالب با ویدئو پرژکشن به ناشنوایان آموزش داده می‌شد خیلی خوب بود.

/قبل از کرونا هم چند بار به بهزیستی و فرمانداری مراجعه کردیم اما هیچ کمکی به ما نکردند.


«ر» از دیگر خانم‌های جمع است. 28 سال سن دارد. می‌گوید:
بهزیستی به ما سمعک نمی‌دهد. ما واقعاً نیاز داریم با دنیای بیرون ارتباط داشته باشیم. از بهزیستی تقاضا داریم در این موارد به ماکمک کند.

/بعضی از ماها سواد درستی نداریم و دوست داریم ادامه تحصیل بدهیم اما نهضت سوادآموزی برای ناشنوایان معلم ندارد.


آمنه دردانه مسئول کتابخانه کوثر نور نی‌ریز و بانی این جمع است. او که خود در چندین دوره کلاس‌‌های ناشنوایان استان و کشور شرکت داشته می‌گوید:


استارت این کار همزمان با روز جهانی ناشنوایان در کتابخانه زنده‌یاد رجبی در سال 97 زده شد. در آن سال تصمیم گرفتیم برای کودکان ناشنوا و کم‌شنوا یک سری کلاس‌های قصه‌گویی برگزار کنیم که رفته‌رفته بزرگسالان نیز در جمع ما حاضر شدند و از این کلاس‌ها استقبال کردند.


در مورد خاطراتش می‌گوید:
درکلاس‌های قصه‌گویی کودکان ناشنوا فاطمه پنج ساله برای بار اول در جمع ما حاضر می‌شد. ابتدا به مادرش چسبیده بود و از آغوش او جدا نمی‌شد. در همان حالت متوجه شد که دست و پا شکسته برای بچه‌ها قصه‌گویی می‌کنم. سری بعد فاطمه نیم ساعت مانده به کلاس به کتابخانه آمد. به او گفتم زود آمدی و او با همان زبان اشاره گفت من کتابخانه را دوست داشتم و زود آمدم. آن روز فاطمه در ردیف جلو نشست و به مادرش گفت تو عقب بنشین!‌ سری سوم که آمد گفت مادر شما دیگر برو، من خودم تنها سر کلاس می‌روم. همان روز من داشتم با این بچه‌ها کمیک استریپ کار می‌کردم یعنی تصویر می‌دادم و آن‌ها برای هر تصویر داستان می‌گفتند و جالب اینکه اولین نفری که جواب می‌داد همین فاطمه بود. از همان جلسه‌ی اول مادرش را مجبور کرد او را در کتابخانه عضو کند. هر سری هر پنج کتابش را امانت می‌گرفت و می‌خواند و برمی‌گرداند. 

/ برای آموزش راهنمایی و رانندگی و امتحان باید به شیراز مراجعه کنیم.


یک بار مادرش گفت من جلوی فاطمه کم آورده‌ام چون گفته خیلی زشت است که من به این کوچکی کتاب می‌خوانم و تو کتاب نمی‌خوانی! باید بروی کتاب بخوانی و همین شد که مادرش هم در کتابخانه عضو شد. چند وقت گذشت و فاطمه آمد و گفت می‌شود من از روی کارت مادرم هم کتاب بگیرم؟ علتش را که پرسیدم گفت من می‌خواهم به بیمارستان بروم و باید عمل کنم و دوست دارم در آن زمانی که در بیمارستان هستم مادرم مدام برای من کتاب بخواند. 


خانم دردانه می‌گوید: می‌خواهم بگویم چقدر این کلاس‌ها و کتابخانه بر بچه‌ها تأثیر دارد. آنقدر که فاطمه هنوز بعد از چهار پنج سال به کتابخانه می‌آید و در اکثر کلاس‌ها حضور فعال دارد.

/آرزو داریم در نی‌ریز کانون ناشنوایان تشکیل شود.


ادامه می‌دهد: بد نیست خاطره‌ی دیگری هم برایتان تعریف کنم و آن اینکه با ناشنوایان بزرگسال کلاس داشتم و داشتیم با آن‌ها مترادف کلمات را کار می‌کردیم که یکی از آقایان بلند شد و گفت من می‌خواهم تا جایی بروم و برگردم. گفتم نمی‌شود. اصرار کرد. او رفت و وقتی برگشت یک جعبه‌ی شیرینی دستش بود. دلیلش را که پرسیدم گفت من خیلی خوشحالم که در کتابخانه و در این جمع قرار گرفته‌ام و به همین خاطر آمده‌ام که با این جعبه‌ی شیرینی دیگران را هم خوشحال کنم.

/دختر من از سه روز قبل لحظه‌شماری می‌کند تا کلاس کتابخانه شروع شود و بتواند دوستانش را ببیند.

خانم دردانه می‌گوید: در این کلاس‌ها ما برنامه‌هایی شامل معرفی ضرب‌المثل‌ها، یادگیری زبان اشاره، کارکردن مترادف و متضاد کلمات و... داریم و در ادامه کلاس مهارتهای زندگی را هم خواهیم‌ داشت. همچنین این افراد در دورهمی‌های دوستانه با هم شرکت می‌کنند. در مورد کودکان نیز برنامه‌هایی شامل نقاشی، مسابقه‌ی کتابخوانی، قصه‌گویی، شعر و... داریم که البته باید بگویم بهزیستی نیز همکاری خیلی خوبی با ما داشته است.

خدا را شکر بچه‌ها علاقه‌ی زیادی به این کلاس‌ها و این جمع دارند و من از همین جا از دیگر ناشنوایان عزیز شهرمان دعوت می‌کنم به این جمع بپیوندند و این جمع خودمانی را تجربه کنند. در ضمن باید اشاره کنم حضور در این کلاس‌ها و عضویت کتابخانه برای این عزیزان رایگان است.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها