تعداد بازدید: ۱۰۱
کد خبر: ۱۴۷۴۹
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۴۰۱ - ۲۳:۰۵ - 2022 01 October
نویسنده : نجیب (ماجراهای تبعه موجاز)

«از این قورص روزی سه تا بَخور، از این آبنبات سرد هم روزی5 تا بیمیک، این کپسول را هم 8 ساعتی یَک عدد مَیل کون. اگر بهتر نشدی بیا تا یَک آمپول سیفتراکس بدهم بَزنی.»

اینها نسخه داکتِر نبود؛ بلکه تَوصیه‌های یَک مونشی معمولی دواخانَه بود که بَ یَک جیوان مَی‌داد.

من که سرما خوردَه و برای گرفتن نوسخه داکتِر بی دواخانَه روان شدَه بودم، گفتَه کردم: خانوم، مگر شما داکتِری؟ این آنتی‌بیوتیکها را نباید خودسرانَه خورده کرد.

با عصبیت جیواب بَداد: داکتِر هم بَرود، همینها را مَی‌نویسد.

- پس هیچ کس داکتِر نرود و موستقیم بیاید خدمتی شما. دیگر چَه نیازی بَ داکتِرهاست؟ همَه باید درِ معاینَه‌خانَه را تختَه کونند.

با یَک نیگاه از بالا تا پایینم را نَظاره کرد، پوزخندی زد و رفت. یَک جوری خودش را مَی‌گرفت که بَ نظر مَی‌رسید ادعایش از متخصص قلب هم بالاتر است.

تازه به این هم قَناعت نداشت و بی بیماری دیگر که نوسخه آورده بود، گفت: داکتِر اشتباه کرده؛ بَ جایَ این دوا آن را بَخور. آن یَکی را هم بَ جای روزی دو عدد، روزی سه عدد مَیل کون.

من هم که دیگر نَمی‌دانستم چَه بَگویم، نوسخه داکتِر را تحویل دادم و دواهایم را از مونشی بداخلاق تحویل گَرفتم.

آن روز بی خانَه روان شدم و پس از خوردن دواها، بخوری گرم دادم و زیر پتو خوابیدم؛ اما هنوز یَک ساعتی نگوذشتَه بود که با دل‌پیچه و صَدایی عجیب و حسی غریب از اعماقَ نجیب از جا پریدم.
بی داکتِر خانَواده‌ام که تیلیفون زدم، فهمیدم مونشی دواخانَه قورص مولیّن بَ من داده است.

اما ندانم اشتیباهی داده بود یا اینتَقام اینتَقاد بود.

پیشَ خود گفتَه کردم در این وَلایت، اینتَقاد برابر است با ...

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها