نویسنده: ایرج پزشکزاد
تعداد صفحات: 312
انتشارات: فرهنگ معاصر
«ماشاءالله خان در بارگاه هارون الرشید» رمانی است طنز که شخصیت اصلی آن با نام ماشاءالله خان، فردی است که علاقهی وافری به کتابهای تاریخی دارد. او که این چنین شیفتهی تاریخ است، علاقهمند است به عصری که فکر میکند دوران طلایی برای زندگی کردن است، یعنی دوران هارونالرشید برود. ماشاءاللهخان یک روز به سراغ یک مرتاض هندی در تهران میرود و از وی درخواست میکند که روحش را به دوران خلافت هارونالرشید بفرستد. با قبول درخواست وی توسط مرتاض، «ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید» به هوش میآید. در آن جا «ایرج پزشکزاد»، با زبان طنز به نقد دستگاه خلافت عباسی میپردازد و خشونت و ستم آنها را به تصویر میکشد. ماشاءالله خان از نزدیک شاهد ظلم و ستمی است که در این دوران روا داشته شده و او حتی برای جلوگیری از قتل جعفر برمکی، تمام تلاش خود را به کار میبندد...
او که در زندگی اصلی خود یک دربان بانک بوده، همیشه تصور میکرده که در زمانهی اشتباهی به دنیا آمده و برای همین از زندگی خودش ناراضی است. اما با سفر به دورهی تاریخی موردعلاقهاش و حضور در بارگاه هارونالرشید، برای او روشن میشود که تصوراتش اشتباه بوده.
«ایرج پزشکزاد» به وسیلهی این ترفند و تکنیک داستانپردازی، علاوه بر نقد اجتماعی دوران مد نظر، به خوانندگان نشان میدهد که این آرزو، ریشه در حسرت همیشگی آدمها داشته و دورههای تاریخی، آن چنان که مینمایند هم بی عیب و نقص نیستند.
متن زیر برگرفته از کتاب است:
ماشاءالله خان کمی جلو رفت. دو نفر مرد قویهیکل که از تیرههای بلندشان پیدا بود از مأمورین داروغه هستند، مرد خونآلودی را کشانکشان میبردند. دو مأمور سرخپوش دنبال آنها و جمعیت کثیری که اکثر بچههای پابرهنه بودند، هلهله کنان و «حالی حالی لاوالا» گویان، مأمورین و مرد خونآلود را تعقیب میکردند و گاهی محکوم بختبرگشته را سنگ میزدند. ماشاءالله خان با رحم و نفرت چهرهی خونآلود آن مرد را نگاه میکرد. عاقبت عابری را صدا زد:
- حاجی ببخشید، این آدم چکار کرده است؟ ماذا تقصیر؟
عابر شروع به دادن توضیحات کرد، ولی ماشاءالله خان از همه حرفهای او غیر از کلمات «جعفر برمکی» و «زبان بریده چیزی نفهمید.
- خیلی ممنون مرحبا شیخ.
و بلاتأمل از او دور شد. بدنش از ترس به لرزه افتاد و رنگ رویش سخت پرید. فکر کرد: «من که چیزی نفهمیدم... یا جعفر را کشتهاند و این مرد حرف او را زده و زبانش را بریدهاند یا جعفر زنده و سر کار است و این مرد به او بد و بیراه گفته است. در هر حال برویم توی این میخانه ببینیم بلکه خبری بگیریم.