هرمان هسه
زادهی ۲ ژوئیه ۱۸۷۷ ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوئیسی و برنده جایزه نوبلِ ادبیات ۱۹۴۶.
پدرش مدیر مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان و پدربزرگش دکتر «هرمان گوندرت» مدیر اتحادیه ناشران کالو بود. کتابخانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. در 15سالگی از مدرسه کلیسائی ماولبرون فرار کرد و بعد از فرار دچار افسردگی حادی شد که والدینش او را تحت نظر جن گیر مدرنی قرار دادند که سرانجام آن اقدام به خودکشی بود. در نتیجه او را به آسایشگاه کودکان عقب افتاده ذهنی فرستادند. چندی بعد به کارآموزی در یک کارگاه ساعتسازی مخصوص برجهای کلیسا، مشغول و پس از اتمام این دوره، به مدت سه سال، در رشته کتابفروشی، به کارآموزی پرداخت. وی سپس به نوشتن رمان روی آورد.
هسه بهعنوان پرخوانندهترین نویسندهی اروپایی در قرن بیستم شناخته شده است.
هرمان هسه در آثارش مبارزه جاودانه روح و زندگی را ترسیم نموده و با نگرشی هنرمندانه به دنبال ایجاد تعادل بین این دو پدیده قلم فرسوده است.
پیتر کامنسیند، زیر چرخ، دمیان، سیذارتا، گرگ بیابان،سفر به شرق و... از آثار اوست.
وی در سال 1962 میلادی درگذشت.
من گَوزنم تو آهو/ پرنده تو و درخت من
تو آفتاب و من برف
تو روز هستی و من رؤیا
شبها از دهانِ خفتهام
پرندهای طلایی پر میکشد به سوی تو
صدایش روشن است
بالهایش رنگی
سرودِ عشق میخواند برای تو
سرودِ مرا
****
چه روزهای دشواری!
گرمم نمیکند هیچ آتشی
لبخند نمیزند آفتابی به من
همه چیز تهیست
سرد و ستمگر است
و ستارگانِ روشنِ دوستداشتنی هم
نگاه میکنند غمگنانه به من
از وقتیکه دریافتهام در قلب؛
عشق را هم پایانیست.
****
لمیده زیر کاجهای نقرهای
در یاد گذشتهها/ هنگامی که
در نخستین ترانهی کودکیام
عطرِ همین جنگل میدوید.
آنجا من غنوده بر خزهها
با آزرم و نشاط کودکی
غرقه در رؤیای دختری باریک میان
و گیسو طلایی:
نخستین گل سرخِ حلقهی گلم.
زمان گذشت، رؤیا، کهنه شد و
از من دور گشت.
رؤیای دیگر از راه رسید!
دیر زمانی است که او نیز بدرود گفت!