ژاک پِرِهوِر
زادهی 1900 میلادی، شاعر و فیلمنامهنویس فرانسوی.
با تماشای فیلمهای چارلی چاپلین شیفته سینما شد و در جوانی به کارهای متعددی مشغول گشت، از جمله مقالهنویسی در روزنامهها، بازی در فیلمهای تبلیغاتی و نگارش فیلمنامه. در این میان هانری میشو شاعر بزرگ فرانسوی حامی او بود و ژاک پرور در پناه حمایتهای این شاعر بزرگ، رشد فکری و فرهنگی چشمگیری کرد و پس از این دوره دست به تألیف تعدادی از مهمترین فیلمنامههای سینمای فرانسه زد و دورهای درخشان را با مارسل کارنه کارگردان فقید فرانسوی آغاز کرد که حاصل آن فیلمهای ارزشمندی چون: کودکان بهشت، دروازههای شب و درام مسخره است.
در سال ۱۹۴۵ مجموعه شعر «گفتارها» را منتشر کرد که یکی از شاهکارهای هنر مردمی فرانسه در قرن بیستم است. این کتاب با استقبال فراوانی روبرو شد و ژاک پرور را در میانسالی به اوج شهرت و افتخار رساند.
استقبال از شعر پرور در تمامی طبقات و لایههای اجتماعی و سیاسی فرانسه و همچنین استقبال از ترجمه اشعار او به دیگر زبانهای جهان، خبر از نبوغی کمنظیر و غبطهبرانگیز میدهد که تا امروز نظیر آن به ندرت مشاهده شده است. اشعارش ساده اما ژرفند و موضوعات متنوعی را در بر میگیرند به طوری که خواننده هرگز از خواندن و بازخوانی آنها خسته نمیشود.
شعرهای او در جهان فرانسهزبان بسیار رایج است و در کتابهای درسی این زبان بسیار نقل شده است.
بخش دیگری از فعالیتهای فرهنگی او کتابهایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته است.
وی در 77 سالگی، چشم از جهان فرو بست.
برای تو ای یار
رفتم راستهی پرندهفروشها و
پرندههایی خریدم .
برای تو ای یار
رفتم راستهی گلفروشها
و گلهایی خریدم .
برای تو ای یار
رفتم راستهی آهنگرها و
زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگینی .
برای تو ای یار
بعد رفتم راستهی بردهفروشها و
دنبال تو گشتم ،
اما نیافتمت ای یار .
*****
سه کبریت ، یک به یک در شب روشن شد
اولی برای دیدن تمامی صورت تو
دومی برای دیدن چشمانت
سومی برای دیدن لبانت
و بعد تاریکی غلیظ برای اینکه
به خاطر بسپرم همه را
زمانی که تو را در میان بازوانم گرفته ام
*****
جلوی در کارخانه / کارگر ناگهان ایستاد
هوای خوش گوشهی کت او را کشید
و چون رو برگرداند
و به خورشید نگاه کرد
که تمام سرخ و تمام گرد
درآسمان سربی خود لبخند میزد
چشمک زد
خیلی خودمانی
بگو ببینم رفیق، خورشید
فکر نمی کنی که / احمقانه است
چنین روزی را به یک رئیس دادن؟