تعداد بازدید: ۲۳۴
کد خبر: ۱۴۲۱۲
تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۱۰ - 2022 31 July
نویسنده : طاهره ربیعی دبیر بازنشسته

سالها رودخانه پرآبش خستگی را از تن مسافران می‌زدود و آواز خوش پرندگانش آرام‌بخش روح و جان بود. و سایه‌سار امن درختانش پناهگاه دل خستگان.

بساط نان و پنیر که مهیا می‌شد همراه با عطر دلنشین پونه‌هایش محو خلقت پروردگار می‌شدی و خواندن نماز در صحن امامزاده‌اش صفای تن و جان بود.گویی تکه‌ای از بهشت اینجاست.

آن روز هم بهشت کوچک میزبان خوبی بود و دستان مهربانش را گشوده بود تا تن خسته مسافران را نوازش کند.

ناگاه صدای فریاد جوانکی همه را به خود آورد: «سیل، سیل در راه است!»  

اما مگر می‌شد در چنین هوایی؟

و شد آنچه نباید می‌شد و فریادها در گلو خشکید.

میزبان این بار جان مهمانانش را گرفت و چه دردناک سایه عزا بر سرمان افتاد..درختان گیج و گنگ شاخه‌هایشان را به آب انداختند تا ناجی مهمانان باشند اما توانشان اندک بود.

و مردم سرزمینم بار دیگر ماتم گرفتند و رودخانه مات و مبهوت با چشمانی اشکبار با خود می‌اندیشد که چه شد میزبانی‌اش زیر سؤال رفت؟

و من با خود می‌اندیشم آیا پس از سالها نباید جای مطمئنی برای پارکینگ وسایل نقلیه وجود داشته باشد؟
آیا پس از سالها نباید جاهای عمیق رودخانه مشخص باشد؟

و نبایدهای بسیاری که بی جواب مانده...

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها