در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ که پس از تلاشهای زیاد کشورهای نفتخیز به ویژه ایران و حوزه خلیج فارس نفت گران شد. بهای هر بشکه از1.8 به 34/17 دلار رسید درآمد ارزی هنگفتی به خزانه کشورهای نفتخیز از جمله ایران سرازیر شد. این حجم از نقدینگی که باید بر پایه مبانی اقتصادی و نظرات کارشناسی اقتصاددانان بتدریج صرف سرمایهگذاری و اشتغال میشد، به دلیل دخالت مستقیم شاه، عمدتاً و به سرعت صرف توسعه نظامی و گسترش صنایع سنگین گردید. لذا همانگونه که اقتصاددانان پیشبینی کرده بودند گرانی و تورم زیادی دامنگیر اقتصاد شد و موجب نارضایتی مردم گردید. گوشههایی از این نارضایتی، ناکارایی دولت هویدا و بیتوجهی شاه به نظرات اندیشمندان در یادداشتهای روزانه اسداله عَلَم وزیر دربار و دوست بسیار نزدیک شاه آمده است. باعث تعجب است که در این یادداشتها چندین بار عَلَم از کمیابی نان در نانواییهای تهران، نبود شکر، روغن، سیمان و دیگر اقلام خوراکی و مصالح ساختمانی یاد کرده و دولت هویدا را مقصر دانسته و در جاهایی هم زیرکانه دخالتهای بیمورد شاه را نقد کرده است. در این نوشتار به برخی از این موارد می پردازیم.
... «امروز در راه فرودگاه بازی اخبار لوس و تلگرافات پشتیبانی مردم را از امر نفت گوش میکردم، وای که چه کار بزرگی را با این حرکات احمقانه چقدر خراب میکنند. اوقاتم تلخ شد.
رادیو را بستم. راننده من پسر باهوشی است. فهمید من عصبانی شدم گفت فلانی البته کار مهمی انجام شده [است]، ولی ملت درست سر در نمی آورد، به اضافه که قند و شکر و روغن نباتی و گوشت که مابهالاحتیاج مردم است، پیدا نمیشود. سیمان هم که برای ساختمان یافت نمیشود. من بعد از مدتها دوندگی موفق شدم از شهرداری جواز ساختمان بگیرم، آن هم به زور تو و میخواستم در تابستان چند اتاقی برای خودم بسازم، تازه سیمان نیست.» (یادداشتهای عَلم، جلدسوم،جمعه 5 اَمرداد 1352).
عَلَم که از هویدا دلِ پری داشته و او و دولتش را ناکارآمد و درغگو میدانسته وقتی میشنود شاه میخواهد گرانیها را توجیه و از دولت حمایت کند به شاه میگوید: « هویدا نخست وزیر به من میگفت شاهنشاه خیال دارند در ۱۴ مهر روز افتتاح مجلس این موضوع گرانی و نایابی را تشریح فرمایند، دیگر آن وقت کسی جرئت حرف زدن نخواهد داشت. عرض کردم اگر راست میگوید و شاهنشاه چنین خیالی دارند استدعای من این است که واقعاً صرف نظر فرمایید، چون به هر حال مردم از این نایابی و گرانی عصبانی هستند و واقعاً هم دولت غفلت کرده [است] چرا اعلیحضرت همایونی بیجهت این مسئولیت را به گردن میگیرید؟ با آن که بیلیاقتی قطعی دولت است. مثلاً اگر اینها پیشبینی میکردند [و] فقط صد هزار تن شکر در بهار میخریدند الان کمیابی قند نبود. همچنین گندم، همچنین سیمان. موضوع گندم که در نظر مبارک هست از شب عید که در جزیره کیش بودیم امر فرمودید گندم بخرند، اول گفتند احتیاج نداریم بعد گفتند فقط ۲۰۰ هزار تن احتیاج هست، امر فرمودید فوری بخرید، بازهم نخریدند. بعد بالاخره به ۷۰۰ هزار تن رسید که یک ماه قبل تصمیم گرفتند به جای تنی ۸۴ دلار ۲۲۰ دلار خریدند. [...] من وظیفه دارم که این عرایض را بکنم و ناچارم عرض کنم که مردم به شدت ناراضی هستند.[...] تازه شاهنشاه میخواهید بفرمایید این غفلتها با من بوده است؟ برای چه؟چه اجباری دارید؟» (یادداشتهای عَلم، جلدسوم،پنجشنبه 22 شهریور 1352)
وزیر دربار و دوست شاه وقتی میبیند تورم و گرانی همچنان ادامه دارد و نارضایتی مردم در حال افزایش است مینویسد: «عرض کردم این همه دنیا ما را تجلیل میکند [اما] متأسفانه در داخله به واسطه غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم هست نه شکر، نه گوشت مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست. آخر چرا این پیشبینیها را نمی کنند؟ همه چیز هم گران شده.»(یادداشتهای عَلم،جلدچهارم، جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۵۳)
کار به جایی میرسد که نان در تهران کمیاب و گران میشود، از این جهت اسداله علم به شاه گزارش میدهد: «عرض کردن دو سه روز است که در شهر نان نیست و اگر هست گران است و جای تعجب است که در سیلو یک میلیون تن گندم داریم و نان در شهر نیست! فرمودند: دکانهای آزاد (بدون سهمیه دولتی) را بستهاند عرض کردم غلط است، چرا بستهاند؟ باید گندم به همه بدهند. این بستنها و باز کردنها روی هیچ حسابی نیست. یک ماه پیش شکر نبود با آنکه انبارها پر از شکر بود. نهایت بیلیاقتی در اداره اینگونه امور به چشم میخورد.[...] استدعای غلام آن است که واقعاً به این مسئله دقت شود. دیشب دو نفر سرباز به منزل من تلفن کردهاند که برای خانواده خود نان به دست نیاوردهایم. این هم میشود حرف، که در یک همچو عصر درخشانی نان گیر سرباز نیاید؟ پس وای به حال مردم! خیلی تعجب کرده و فرمودند: فوری به دفتر مخصوص بگو کمیسیونی همین الان از مسئولین امر تشکیل بدهد و به این کار رسیدگی نمایند.» (یادداشتهای عَلم،جلدچهارم، دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۵۳)
کار آنقدر خراب میشود که شاه ارتش را مأمور مبازه با گرانفروشی میکند. عَلم نوشته: «صبح به اختصار شرفیاب شدم. [...] بعد نخست وزیر، وزیر اقتصاد و چند تن از وزرا برای بحث درباره قیمتها شرفیاب شدند. شاهنشاه مقرر فرمودهاند ارتش قیمتها را کنترل کند.» ( یادداشتهای عَلم، جلد چهارم، یکشنبه دوم تیر ۱۳۵۳ )
بیتوجهی به نظرات اقتصاددانان و نادیده گرفتن نارضایتی مردم از گرانی و تورم در کنار سایر عوامل موجب نارضایتی نخبگان و توده مردم شد و 4 سال بعد رژیم شاهنشاهی سقوط کرد. سقوطی که به ذهن هیچ تحلیلگر داخلی و خارجی نمیرسید. فقط تنها کسی که در جاهایی به شدت احساس خطر و پیشبینی سقوط رژیم کرده، عَلَم وزیر دربار بوده که هشدارهای او نیز مورد توجه قرار نگرفته است.
شاد و سالم و موفق باشید
منبع:
عالیخانی، علینقی(1393) یادداشتهای عَلَم، چاپ سوم، جلدهای سوم و چهارم،تهران:کتابسرا