سلام؛ امیدوارم فصل زیبای زمستان رو با شادی و سلامتی طی کنین؛ خدمتتون عرض کنم که ٣٥ روز تا سال نو بیشتر نمونده!
یه روز نینی پپوشته اومد و گفت: بابا امروز شدم خوب!
من گفتم: به من چه؟
ننه پپوشته که در حال درست کردن آبگوشت چرب و چیلی بود ناگهان با چهرهای غضبآلود و گفت: مرد بچه خوب شده نمیفهمی؟
گفتم: نه والا من که نمیفهمم چش شده؟ یعنی مریض بوده، خوب شده؟!!!
نینی پپوشته در حالی که به چشم یک احمق به من نگاه میکرد یه برگه از تو کیفش درآورد و گفت: بیا ببین!
نگاه کردم دیدم نوشته علوم: خوب، تاریخ: خیلی خوب، ورزش: نیاز به تلاش بیشتر و...
و تازه فهمیدم که این یه جور نمره امتحانیه!
گفتم: پس نمرههاش کو؟ ١، ٢، ٣ تا ٢٠
ننه پپوشته گفت: وِل شد وِل وِل!
گفتم: این چه مسخره بازی هست دیگه؟! حالا اگه من بخوام بفهمم که تو کدوم درس رفوزه شدی چه جوری بفهمم؟
نینی پپوشته گفت: رفوزه دیگه چیه؟ یه کمی آبدیت باش! مثِ این میمونه که بگی «موال» در حالی که درستش «سرویس بهداشتیه»! در ضمن رَدی و اینا نداریم فقط مینویسن «نیاز به کمک بیشتر»!
گفتم: بابا زمان ما این قرتیبازیا نبود که! یادمه امتحان علوم داشتیم و ما هم اصلاً نخونده بودیم؟ فرداش نمرهها رو خوندن و با اجازهتون ما از ٢٠ شدیم ٠,٢٥ بعد که مدرسه تعطیل شد همش فکر میکردم باید چکار کنم که این نمره رو بابا و ننم نبینن؟ تنها گزینه روی میز، پاره کردن نمره بود تا آثار این امتحان رو از صحنه روزگار محو کنم.
به هر ترتیب برگه رو پاره کردم و زیر یه تیکه سنگ تو مسیر خونه قایم کردم. به خونه که رسیدم با دو چهره متفاوت روبرو شدم. فکر میکنی کیا بودن؟
نینی پپوشته:کیا؟
پپوشته: هرکول پوآرو و خانم مارپل!
نینی پپوشته: یعنی مامان و بابات؟
پپوشته: آره دیگه! آنچنان موشکافانه دفتر من رو بررسی کردند که از کاغذهای پاره شده لای دفتر فهمیدن چیکار کردم و در ادامه در جهت اصلاح تربیت کمی تا قسمتی کمربندکشی شدم!! و تازه روز بعد هم که به مدرسه رفتم اونجا معلم اومد و با ترکه اناری همچین کتکی به من زد که کس ندیده و کس نشنیده!
در حالی که آن صحنهها را به یاد میآوردم و در کف پاهایم احساس گز گز میکردم کمربند را در آوردم و عربده کشان گفتم: یا میری نمره مییاری یا کمربندکشت میکنم! من از این قرتی بازیها خوشم نمییاد!!!
زت زیاد