تعداد بازدید: ۱۵۳
کد خبر: ۱۳۷۵۹
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۳۲ - 2022 11 June
داستان دنباله‌دار شاهزاده کوچولو
نوشته: آنتوان دوسنت اگزوپری / ترجمه: محمد قاضی / بخش پانزدهم

سلام بچه‌های گلم!  
چندین هفته است که کتاب زیبای شازده‌کوچولو را با هم ورق می‌زنیم.

تا اینجا خواندیم که هواپیمای یک خلبان در صحرایی دورافتاده خراب می‌شود. او در یکی از روزها ناگهان یک موجود عجیب را می‌بیند و بعداً می‌فهمد که این شاهزاده کوچولو از سیاره‌ای دیگر به زمین آمده است. شاهزاده کوچولو برای او تعریف می‌کند که جهت یافتن کاری و کسب دانشی سیاره کوچک خود را رها و به چند سیاره اطراف سرکشی کرده و در آخرین سفرش به زمین می‌رسد و در آنجا ماجراهایی بر او می‌گذرد... و حالا ادامه ماجرا ...
*****
همچنان که می‌رفتم، به هنگام دمیدن خورشید چاه را یافتم.

شازده کوچولو گفت: آدم‌ها در قطارهای تندرو می‌چپند ولی نمی‌دانند پی چه می‌گردند. آن وقت تکانی به خود می‌دهند و چرخی می‌خورند...

و باز گفت: به زحمتش نمی‌ارزد...

چاهی که ما به آن رسیده بودیم شباهتی به چاه‌های صحرایی نداشت. چاه‌های صحرایی گودال‌های ساده‌ای هستند که در شن حفر شده‌اند. این چاه به چاه روستاها شبیه بود، ولی در آن دور و بر روستایی وجود نداشت و من خیال می‌کردم خواب می‌بینم.

به شازده کوچولو گفتم: عجیب است! همه چیز حاضر است. هم چرخ، هم دلو و هم طناب...

شازده کوچولو خندید، دست به طناب برد، دسته چرخ را چرخاند و چرخ مانند بادنمای کهنه‌ای که مدتها پس از نشستن باد صدا کند، نالید.

شازده کوچولو گفت: می‌شنوی؟ ما چاه را بیدار کرده‌ایم و او آواز می‌خواند.

من که نمی‌خواستم او تقلا کند گفتم:

- بگذار من بچرخانم. این کار برای تو خیلی سنگین است.

آهسته دلو را تا لبه چاه فرو دادم و آن را راست نگاهداشتم.

صدای آواز چرخ در گوشم مانده بود، و در آن آب که هنوز می‌لرزید، عکس لرزان خورشید را می‌دیدم.

شازده کوچولو گفت: من تشنه این آبم، قدری بده بنوشم...

فهمیدم که او در جستجوی چه بوده است!

دلو را تا به لبان او بالا بردم. او با چشمان بسته آب نوشید. آبی بود به شیرینی عید، آبی بود که با هر چیز خوردنی فرق داشت.

شازده کوچولو گفت: آدم‌های سیاره تو پنج هزار گل سرخ را در یک باغچه می‌کارند... و گلی را که می‌خواهند در آن میان پیدا نمی‌کنند...

در جواب گفتم: بلی، پیدا نمی‌کنند...

- و با این وصف آنچه را که ایشان می‌جویند می‌توان تنها در یک گل سرخ یا در کمی آب پیدا کرد...
در جواب گفتم: البته.

و شازده کوچولو باز گفت:

- ولی چشمها كورند. باید با دل جستجو کرد...                                                 ادامه دارد

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها