اعلمتَ منَ حملوا علی الاعواد ارایت کیف خبا ضیاءُ النادی
آیا دانستی چه کسی را در تابوت بر دوش کشیدند؟ آیا دیدی که چگونه نور مجلس و انجمن ما پنهان شد [و به خاک رفت] ؟
زمانه چه بیرحمانه میگذرد. شهریور نود و پنج در مقاله «فرزانهای ادیب از دیار خط و عرفان » پرتوی از سیمای ادبی آیتا... فقیه را بر برگهای هفتهنامه نیریزان فارس، شماره 97 و 98 (7/6/95) تاباندم. اما امروز باید قلم را در سوگ او بگریانم. گفتهاند اشک پردهدری و غمازی میکند و غمِ درونیِ عاشق را بر ملا میسازد. «ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود»، اما اشک نیز هر چقدر دریاوار و زلال و ناب، نمیتواند سترگی و سنگینی غمی را که در ژرفای جان ما در فقدان جانان ما نهفته است، آینگی و غمازی کند.
چه روزها که چشم به راه بودم که آیتا... بهبود یابد و باز در آن اتاق کوچک و خلوت، صمیمانه با او به گفتگو بنشینم و او صندوقچه اسناد خود را بیاورد و تاریخ معاصر نیریز را در لابهلای اسناد، بازیابم. چه غمانگیز است که منشآت و اشعار شمسالمعالی نیریزی پس از غروب آن ادیب فرزانه منتشر میشود و پرسشهای من برای همیشه بیپاسخ خواهد ماند.
نمیدانید آیتا... چه دلبستگی عاشقانهای به میراث مکتوب بزرگان این شهر: شعله، سحاب، شهاب، ادیب، عمان و ... داشت. نمیدانید با چه شوق و اشتیاقی، اسناد و مدارک مربوط به این شهر دیرینهسال را از صندوقچه اسنادی که داشت، بیرون میآورد و با چه ولعی آنها را میخواند و با چه دقتی از آنها پاسداری میکرد. کاش میبودید و میدیدید.
رابطه من با آیتا... رابطهای فرهنگی بود. من هیچگاه حتی کلمهای با او در باب مسائل سیاسی صحبت نکردم. دوستی ما رنگ سیاسی و استفادههای ناپاک سیاسی نداشت. من نه میخواستم نماینده مجلس بشوم و نه در پی رسیدن به پست و مقامی بودم. این بود که گفتگوهای ما که گاه در یک نشست، دو سه ساعت به طول میکشید، همه از شعر و تاریخ و یادمانهای شهر فضل و احمد و قطب و سحاب و ... بود.
یکی از گفتگوهای نگارنده با آیتا... پیرامون تاریخچه مساجد نیریز بود که تا امروز منتشر نشده است. اینک به یاد آن ایامی که آیتا... با روی گشاده و با اشتیاقی زایدالوصف، دانستهها و اسناد خویش را در اختیار نگارنده مینهاد، این گفتگو را منتشر میکنم.
در گفتگوی ما گاه مطالبی تکرار میشد. من در اینجا آن گفتگو را سامان میدهم اما لحن محاوره را تا آنجا که ممکن است نگاه میدارم و در سخنان آن ادیب، دخل و تصرفی نمیکنم. سلام بر او روزی که در بهاران زاده شد. سلام بر او روزی که در بهاران از میان ما کوچید. سلام بر او روزی که برانگیخته و در بهارستانهای فردوسِ آرامش با نیکان و پاکان همنشین خواهد شد.
آیت ا... فقیه فقید، گفتگو را چنین آغاز نمودند:
«بسما... الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین. قال الله العظیم فی کتابه: لمسجد اسّس علی التقوی من اول یوم احق ان تقوم فیه. من هم تشکر میکنم از شما که [...]. مساجد جاهای متبرک این شهر هستند و میخواهید اینها را به رشته تحریر در بیاورید و برای آیندگان سند باشد. آثار این شهر هر چه که تا به حال از بین رفته که رفته و هر چه باقی مانده، انشاءا...، اینها ارائه بشود و مردم این شهر با سوابقشان آشنا بشوند، با فرهنگ این شهر آشنا بشوند.»
سپس آیت ا... باختصار راجع به پیشینه شهر نیریز سخن گفتند و بحث را به تاریخچه مساجد کشاندند.
مسجد نظربیگی (امام حسن) و پیشنمازانش
«اما مسجد نظر بیگی که روبروی باغ سروی بود و تاالان نفهمیدیم نظر بیگی که بوده و اما تاریخی که داریم این هست که در زمان فتحعلیخان در سال 1288مهشیدی این مسجد تجدید بنا شده و جزوهای است به خط مرحوم سید ابوطالب خوشنویس که با سی جزء دیگر وقف بر مسجد نظر بیگی بوده که فتحعلیخان وقف کرده که دو تا جزوهاش باقی است که یکی از آن دو [در] خانه سید علی (اخوی) است و دیگری پیش خدیجه طاهری است. شاید ورقهای که تاریخ آن داخلش باشد در اسناد من هم باشد. بعد از فتحعلیخان، مسعودالدوله، دامادش، پدر خانم معصومه، پسر آصف الدوله شاهسوند، میآید این قسمت جلو را ستون سنگی درست میکند و الان هم هست و مسجد را زدیم زمین و تجدید بنا کردیم و به صورت مسجد امام حسن مجتبی فعلی در آوردیم. ستونهای سنگی که میخواستند [از آنها] برایش مناره درست کنند هنوز باقی مانده. سابقاً همهاش ستونهای سنگی داشت. دو قسمت بود یک قسمت بیرونی بود و حوضی جلوش بود و یک قسمت هم شبستان بود برای زمستانها، دری داشت و تاریک بود. زمستانها میرفتند داخلش نماز میخواندند. بخاری داشت و تشکیلات ولی بیرونش احتیاج نداشت. هوا خوب بود و آبی هم جلویش رد میشد. حدود یک و نیم متر حوضی جلوی مسجد بوده که زمان زینالعابدینخان مرحوم ملاقاسمعلی که میآید اینجا نماز بخواند، میآید با زینالعابدین خان مصالحه میکند. چون یک بحثی بود که آیا در این حوض میشد وضو گرفت یا نه؟ بحث بود. بعداً که این قبالهجات را رسول فاتح به من نشان داد دیدیم در قبالهای نوشته که مرحوم آخوند با پدر فتحعلیخان، زینالعابدینخان آمده اینجا را مصالحه کرده و فروخته به زینالعابدینخان که جلوی مسجد دیوارکشی کنند. ملاقاسم علی، پیش نماز اینجا بوده. قبل از او سید جعفر نامی از یزد بوده، که بعد از ملاقاسمعلی، آقا شیخ جواد پسر آخوند ملا مهدی اصطهباناتی نماز میخوانده. بعد از او آقا سید محمد پیشنماز میآید اینجا نماز میخوانده (به خواست خانم نزهتالملوک مادر خانم معصومه «فاتح») آقای بزرگ تا سال 1334 خورشیدی در این مسجد نماز میخوانده. من یادم هست خانم معصومه «فاتح»، مفصل در این مسجد احیا میگرفت. خانم معصومه بعد میرفت خانه و سفره مفصلی میانداخت و همه علما دعوت داشتند. نماز عید را هم در این مسجد سیدمحمد پیشنماز اقامه میکرد. نماز یومیه هم همینطور. قبلاً در مسجدالزهرا (حیدرعلی) آنجا نماز میخواندند. قبل از آن در مسجد جامع صغیر نماز میخواندند. سه جا ایشان نماز میخواندند اول در مسجد جامع صغیر که با صد نفر از صلحا پیمان داشتند و برنامه داشتند، بعد میآیند مسجد آقا سید علی و بعد از آن میآیند به دعوت خانم نزهتالملوک و زینت الملوک، تا آخر عمر در مسجد نظر بیگی نماز میخواندند تا سال 1334 که یادم هست در سن نود سالگی میآمد اینجا نماز میخواند. بعد که مریض شد اینجا تعطیل شد تا زمانی که ما آمدیم و خانم معصومه «فاتح»به ما وکالت داد و سال 1348 خورشیدی این مسجد تجدید بنا شد. یعنی تقریباً ده سالی متروکه بود. بعد هم تجدید بنا شد و مرتب روضهخوانی و نماز برپاشد. مدتی هم محل اقامه نماز جمعه بود که مسجد بازار خراب شده بود و ما برگشتیم آنجا و حالا هم که میآییم در مصلا نماز میخوانیم. این مسجد نظر بیگی هم چهار دوره دارد یکی برای نظر بیگی، بعد تجدیدش با فتحعلی خان، بعد مسعود الدوله بعد هم خود ما 45 سال قبل تجدید بنایش کردیم. میگویند سنگی کنارش بوده طرف غرب بوده. ما ندیدیم باید ببینیم نظربیگ که بوده.