بیبی قابلمه دمپختک را که روی گاز دید، صدایش به آسمان رفت...
- خنازیییر... گولللللله.... مرضضضض... چه خَوَره... هر روز هر روز اشکنه و
اُوماس و دمپز و کوفت و زهرمار... میه من چه گُنایی کردم که هر روز بویه
دسپخت بدمزه توئه نالهزده رو تیمّل کنم؟ مثلاً اومدی کنار دسِّ منِ پیرزن
که منه تقویت کنی؟ هر روزِ خدا، یَی مشت شَلم شوربایی میذری جلو من. اصلاً
میه من چیچیم از زهره خانم کمتره که هر روزِ خدا از رستورانت غذا سفارش
میده؟ پیتیل میخوره و کباب کوفته و هرچی دلوش میخوا...
- ولی بیبی جون این غذاها اکثراً بهداشتی نیستن. به نظر من که غذای تو خونه سالمتره.
بیبی پشت چشمی نازک کرد و همانطور که دندانهای مصنوعیاش را با گوشه چارقدش پاک میکرد گفت:
- خُبه خُبه... حالا دیه جادوگر خانوم برا من اَدی خانُم بهداشتا رو
درمیره. همین کارا رو کردی که هنوز ورِ دلِ من و بیخ ریش بوات موندی.
بهروز نیسّی. عین عقب موندهها هسّی شکر خدا!
- ولی بیبی جون من ترجیح میدم غذاهای خونه رو بخورم...
- نه جون دوتای تخم چِشُت. میخِی بری توام سفارش بدم؟ نیخوری که نیخوری.
گورِ سیا که نیخوری. پای گاز ویسا تا چشُتم کور شه. حالام پوشو بری من یه
پیتیلی سفارش بده، خودتم دمپختکاتو بخور تا جونت دربیا...
******
- واااااای دلوم... وااااای دلوم....
نیم ساعتی از پیتزاخوردن بیبی نگذشته بود که صدایش به آسمان رفت.
- چیه بی بی؟ خوبی؟
- ها. میه نمیبینی دارم بندری میرقصم! خو کوری، نمیبینی دارم پَر پَر میزنم؟ وای گمونُم میخوام بیارم بالا!
- اههههه... بی بییییی....
- خو گوللله... حتماً بویه بگم حالت تَهَبُع درم؟!
******
- امروز میخوام کتلت تنوری سفارش بدم...
- بله... ؟
- بله و زهر مار...
- بع... بیبی چتونه خب؟ هرچی من میگم شما یه تیکهای میندازین.
- همهش احساسوم میگه دری منه مسخره میکنی!
******
بیبی کتلت تنوری را که دید وا رفت!
- ای خو سیبزِمینیه!
- پس میخواستین چی باشه؟! کتلته دیگه!
- خو اسمش یه طور باکَلاسیه که آدم فکر نیکنه سیبزمینی باشه!
بیبی آن روز کتلت تنوری را با اکراه خورد!
******
- هیچی مثه کباب کوفته نیس.
- کباب کوبیده بیبی؟
- ها... توام بیشین اشکنه خودتو بیتیر!
بیبی کباب را با وَلَع تمام کرد و دور دهانش را لیسید.
- هیچی مث کباب نیس. عجب گوشتی! عجب طعمی! خدا بواشو بیامرزه!
******
حرفهای بتول خانم که تمام شد، بیبی شروع کرد به عُقزدن و ناله و نفرین کردن...
- خدا اَ سرشون نگذره... خدا ذلیلشون کنه... الهی روز خوش نبینن. الهی تیر
ناحق بخورن. یعنی تو روزنومه نوشته بود بعضی از رستورانا با گوشت خر کباب
دُرُس می کنن؟!
دوباره عُق زد...
- اگه من گوشت خر خورده باشم چی؟!!!! وووووی پناه بر خدا!
رو کردم به بیبی.
- حالا شما حرص نخور بیبی، اون رستوران که تو نیریز نبوده.
- تو یکی حرف نزن، میه میشه گوشت خر بخوری، حرص نخوری؟
******
فردا ظهر بیبی آمد بالای سرم...
- میگم گلاب! خواسی یخنی دُرُس کنی، یه کمی بیشتر دُرُس کن!
گلابتون