شخصی نیریزی در حالی که با همسر نیریزیاش در مسافرت بین نیریز و شیراز بودند دار فانی را وداع میگوید. عیال او که باردار بوده در راه وضع حمل میکند و صاحب فرزندی به اسم «همایون» میشود. بعدها این فرزند معروف میشود به «بچه بَر بیابون».
تا زمانی که همایون زنده بود به او میگفتند: «بچه بَر بیابون». مادر همایون بعداً با «میرزا احمد کاشانی» برادر «میرزا خانی» ازدواج میکند ولی صاحب فرزند نمیشود.
وقتی همایون به سن قانونی میرسد با دختر «ملّا آقا بابا» مکتبدار و خوشنویس فرزند «ملّا حسن لب شکری» فرزند عبدالسمیع شیرازیالاصل نیریزیالمسکن پیوند همسری میبندد و صاحب دختری میشود به اسم «فرخ».
فرخ بعدها با «ملّا احمد علی نیریزی» شاعر که در شعر «فانی» تخلص میکرد پیوند همسری بست.
هر که بر عهد تو ثابت زقضا نگریزد
بسته دام تو از کوی ولا نگریزد
«فانی» زار، ز جور و ز جفا نگریزد
«سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد»
«سست عهدان ارادت زملالت برمند»
«ملّا احمد علی فانی» از فضلا و شعرا بود و صوتی ملیح و نطق و بیانی فصیح داشت. چون دانستههای زیادی از اسلام داشت، روضهخوانی میکرد و به موعظه میپرداخت و مستمعین را مجذوب بیانات خویش میکرد. گذشته از روضهخوانی، در منزلش مکتبداری نیز میکرد و به کودکان سواد یاد میداد.
چون دارای خط خوبی بود کتابت هم میکرد. مدتی به سیر و سیاحت پرداخت و از هر چمن گلی چید و از هر خرمنی خوشهای برداشت و از هرمصاحبت نکتهای آموخت.
او به بمبئی هندوستان هم رفت و پس از مدتی سکونت در آنجا سرانجام به شهر خود نیریز گهرریز برگشت و به شغل مکتبداری و نوشتن و کتابت و روضهخوانی مشغول شد تا اینکه در سال ۱۳۲۲ یا ۱۳۲۳ مهشیدی جان به جان آفرین تسلیم کرد و در نیریز زادگاهش به خاک سپرده شد.
فانی از پیوند همسری با فرخ صاحب ۵ فرزند میشود. دو دختر و سه پسر. اسامی پسران وی به شرح زیر است:
1- ملّا محمد حسین که نزد پدر تحصیلات علمی میکند و پس از پدر به شغل معلمی و مکتبداری مشغول میگردد.
2-ملّاحسن که شغل کفاشی داشت.
این دو برادر در سال 1333 مهشیدی در ناخوشی آنفلوانزا بدرود حیات گفتند و در زادگاه خود نیریز به خاک سپرده شدند.
3- «فضل الله»که به شغل یخدانسازی اشتغال داشت.
ملّا احمد علی اشعار زیادی داشت. در زیر یک مخمس را که از استاد سخن سعدی تضمین کرده میآوریم.
این مخمس به خط «ملّا آقا بابا» معلم خوشنویس نیریزی پدر عیالش در سال ۱۳۲۰ مهشیدی و در حیات خود شاعر نوشته و به چاپ ژلاتین تکثیر شده است.
« تضمین غزل شیخ اجل سعدی»
ای شه ملک بقا عبد خدا دستم گیر
خورده بر قلب من زار زِ مژگان تو تیر
شد برِ گردنِ جانم زِ دو زلفت زنجیر
«بندگان را نه گزیر است ز حکمت نه گریز»
«که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند»
ثابتان در دو جهان پیش خدا محترمند
چون که پرورده احسان جمال قدمند
نا قضین خوار و ذلیل ار چه ز اهل حرمند
«دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند»
«سروران بر در سودای تو خاک قدمند»
دل عشاق ز سودای دو زلفت زده جوش
چشم نرگس شده از گردش چشمت مدهوش
بلبل زار ز شوق گل رویت به خروش
«در چمن سرو ستاده است و صنوبر خاموش»
«که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند»
سر من در خم چوگان تو افتاده چو گوی
کرده شیدا دلم آشفتگی آن سر موی
برده از نافه چین سنبل گیسوی تو بوی
«حرفهای خط موزون تو پیرامنِ روی»
«گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند»
بخیالت همه عشاق تو آموختگان
از تف آتش هجران تو افروختگان
دیده از دیدن غیر تو به هم دوختگان
«گاهگاهی بگذر در صف دلسوختگان»
«تا ثنائیت بگویند و دعایی بدمند»
چه خیالی بدل انگیختی ای کعبه حُسن
خاک هجران به سرم بیختی ای کعبه حُسن
بس که با غیر من آمیختی ای کعبه حُسن
«خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حُسن»
«قتل اینان که روا داشت که صید حرمند»
هریک از ناوکِ مژگان تو پیکانِ دلی است
هریک از لعل لبت آتشِ سوزانِ دلی است
هریک از طره طرار تو چوگان دلیاست
«هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست»
«تا نگویی که اسیران کمند تو کمند»
بگشا بر من دلخسته ز لطفت بابی
ریز بر آتش قلبم ز تفقد آبی
نه بدل مانده مرا صبر و نه در تن تابی
«تو سبکبار قوی حال کجا دریابی»
«که ضعیفان غمت بارکشان ستمند»
ناقضین گر بولای تو بدرندم پوست
سر ز عهد تو نپیچم که مرا مذهب و خوست
زخم شمشیر رقیبان برِ من وه چه نکوست
«جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست»
«گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بههمند»
هر که بر عهد تو ثابت زِ قضا نگریزد
بسته دام تو از کوه ولا نگریزد
«فانی» زار، ز هر جور و جفا نگریزد
«سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد»
«سست عهدان ارادت به ملامت برهند»
منابع:
1-کتاب شعرای قرن اول اثر نعمت اله ذکایی بیضائی
2-تاریخ نی ریز تالیف حبیباله حسامی