چندی
پیش گفتگویی داشتیم با یک خانم که متأسفانه در زندگی شخصی خود دچار مشکلات
فراوانی است. او اصرار داشت از سوی مشاور نشریه راهنمایی شود تا بتواند
مسیر درست زندگی را انتخاب کند. در زیر ابتدا متن گفتگوی ما با وی، و سپس
پاسخ مشاور محترم را میخوانید.
*****
«از زندگی اولم خیری ندیدم و به خاطر خیانت شوهرم از او جدا شدم. همه
دلخوشیام را در زندگی از دست داده بودم. حالا زنی مطلقه بودم که همه به
چشم دیگری به من نگاه میکردند و این برایم خیلی سخت بود. تنها دلخوشیام
اما شاید فقط این بود که در زندگی اولم پای کودکی در میان نبود تا زندگیاش
تباه شود.
روزهای زندگی سرد و یکنواخت و کسلکننده میگذشت تا با او آشنا شدم ... یکی
از آشنایان معرفیاش کرد. تفاوت سنیامان زیاد بود و فرهنگمان متفاوت. با
وجود این که چندین سال از من بزرگتر بود، اما هنوز مجرد مانده بود. یکی دو
تا خواستگار دیگر هم داشتم اما علیرغم میل خانوادهام او را ترجیح دادم.
وضع مالیاش خوب بود و تحصیلاتش زیاد.
خانوادهام اصلاً با ازدواجمان موافق نبودند اما اصرار مرا که دیدند همه چیز را سپردند به خودم.
از همان اول گفتم نه برایم پول مهم است، نه طلا، نه خانه و نه مهریه سنگین.
فقط خواستم وفادار بماند. همین! تنها شرطم برای زندگی همین بود و بس.
قبول کرد. با وجود اینکه خانواده او هم از این وصلت رضایت چندانی نداشتند شرطم را پذیرفت.
زندگیامان را با عشق شروع کردیم. با خودم عهد بسته بودم بشوم زن زندگی.
عهد بسته بودم کم و کاستیهای زندگی قبلیام را در این زندگی جبران کنم و
همسرم را با چنگ و دندان نگه دارم اما نشد...
آن روز وقتی کلید را در قفل درِ خانه چرخاندم و صدای خندههایش را پشت تلفن
با زنی غریبه شنیدم، پشتم لرزید. موضوع را به راحتی حاشا کرد. میخواست
باور کنم، اما دستش رو شده بود. از آن روز بیشتر به رفتارش دقیق شدم. از
صبح تا شب و از شب تا صبح گوشی موبایل از دستش نمیافتاد و روز به روز
رفتارش بد و بدتر میشد. اعتراض هم که میکردم میگفت خیالاتی شدهام و
توهم دارم! موضوع اما وقتی بدتر شد که یکی از دوستانم گفت شوهرت با من تماس
میگیرد!»
اشکهای صورتش را تندتند پاک میکند.
«شدهام یک کلفت در آن خانه. مدام عصبیام و احساس میکنم شوهرم دیگر هیچ
حسی به من ندارد. به خانه که میآید، من مثل غمبادگرفتهها گوشهای
مینشینم و او با گوشیاش ور میرود. حالم از این زندگی به هم میخورد. از
خودم، از خانوادهام که به خاطر گوشنکردن به حرفشان بدجور پشتم را خالی
کردهاند. از شوهرم که بدون اینکه به قول روز اولش فکر کند، به احساسم پشت
کرد. از اینکه اگر طلاق بگیرم به خاطر طرد شدن از سمت خانوادهام، حتی جا و
سرپناهی برای ادامه زندگی ندارم. گاهی فکر میکنم مثل خودش باشم. خیانت
کنم تا بتوانم کمتر به خیانت او فکرکنم اما نمیتوانم.
هرچه من بیشتر وفادار میمانم، او بیشتر خیانت میکند. هر چه من بیشتر راست
میگویم، او بیشتر دروغ میگوید. گاهی فکر میکنم مشکل از این گوشیها و
تکنولوژیهای مزخرف امروزی است. مشکلم در حدی است که حتی مشاور هم کاری از
دستش ساخته نیست. تابهحال کلی پول بابت مشاور دادهام اما فقط میگوید:
تحمل کن! میگوید: اکثر مردها همینطوریاند. خستهام از این زندگی...
خستهام... شما را به خدا بگویید چه کنم؟
پاسخ مشاور:
ناصر الهیار
کارشناس ارشد روانسنجی
هوالمستعان
در این مصاحبه چند نکته وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
١- فرایند نادرست شکلگیری ازدواج
- ازدواج بدون شناخت وآگاهی مناسب
- وجود تفاوتهای فرهنگی و خانوادگی
- اصرار بر ازدواج بدون توجه به مخالفت خانوادههای زوجین
- عدم توجه به نشانههای هشدار دهنده (وضع مالی خوب، تحصیلات بالا، سن بالا و مجرد بودن)
٢- «گاهی فکر میکنم من هم مثل خودش باشم، بدعهدی کنم تا بتوانم به بیوفایی همسرم کمتر فکرکنم.»
این عبارت نشان از یک طرز تفکر نابالغ و ناتوان در حل مشکلات است. آیا
واقعاً میتوان با مقابله به مثل، آن هم در چنین موضوعاتی مشکل را حل کرد؟
قطعاً پاسخ منفی است. با انتخاب بیوفایی برای مقابله به مثل، خود را در
وضعیت خطرناکی قرار میدهیم که از نظر جسمی، شخصیتی، روانی و اجتماعی آسیب
خواهیم دید. بهتر است منطقی و عاقلانه فکر کنیم و بپذیریم که در انتخاب
نادرست خود، ما هم سهیم هستیم. پس تلاش کنیم تا شرایط را تغییر دهیم. اگر
امکانپذیر نبود، گزینه مناسب ترک زندگی است.
اگرچه طلاق نزد خداوند منفورترین کارها و بدترین حلالهاست، اما در
صورتیکه راهی برای اصلاح نباشد میتواند راه حل نهایی قلمداد شود.
٣- «همه مردها همینطور هستند.»
این یک خطای شناختی است که ما همه را بدون دلیل و براساس رفتار عدهای
معدود، به یک صفت متهم نماییم. در جامعه افراد خوب یا بد، سالم یا بیمار
وجود دارند. ممکن است کسانی کجرفتار یا بیمار باشند اما نه همه. این تحلیل
بیشتر یک توجیه و فرار ذهنی است جهت کاهش آلام ناشی از بیوفایی همسر که
ممکن است منجر به کاهش اضطراب بصورت موقتی گردد، ولی مشکلی را حل نمیکند.
٤- تحملکردن، صبوری و همراهی در صورتی مفید است که شریک زندگی درصدد تغییر
رفتار خود باشد و با شفافت و درجریان قراردادن همسر جفادیده تلاش کند تا
اعتمادسازی نماید (تحمل آگاهانه و هدفمند) در غیر اینصورت تحمل وصبوری
حماقت محسوب میشود.
٥- «مشاور میگوید: تحمل کن، مردها همه اینگونه هستند و ...»
لازم به یادآوری است که اگرچه مشورت و مشاوره گرفتن میتواند نشان از بلوغ
فکری، شجاعت و رشد شخصیتی یک فرد باشد، اما باید بدانیم با هرکسی نمیتوان
مشاوره کرد. مشاوره در صورتی ثمربخش است که با فرد متخصص و متعهد
(حرفهای) انجام پذیرد و در غیر اینصورت این هم یکی از انتخابهای اشتباه
ما خواهد بود.
٦- این را هم بدانیم که زندگی مشترک براساس سه اصل تعهد، صمیمیت و
هیجانخواهی جنسی بنا میگردد. بخش زیادی از تعهد نسبت به هم در راستای
احترام، صداقت و اعتماد شکل میگیرد که صمیمیت و هیجانخواهی جنسی نیز آن
را توسعه و رشد داده و چرخه سالمی را تشکیل میدهد که در آن تعهد منجر به
صمیمیت بیشتر و صمیمیت منجر به کیفیتبخشی به رفتارهای جنسی معقول شده و به
نوبه خود رفتارهای جنسی مناسب، به تعمیق صمیمیت و افزایش تعهد منجر خواهد
شد.
در زندگی مشترک اگر هر یک از این عوامل در جای خود نباشد یا تخریب شده یا
مورد بیتوجهی و سوءاستفاده قرار گیرد، تمامی جریان زندگی را تحتالشعاع
خود قرارداده و پیامد آن نارضایتی از زندگی زناشویی خواهد بود. که بدعهدی
میتواند یکی از پیامدهای آن باشد.
و در پایان چند پیشنهاد:
- اگرچه سخت است که از فرد جفادیده بخواهیم احساسات خود را کنترل کرده و
منطقی و مبتنی بر احترام رفتار نماید، ولی برای ترغیب همسر بدعهد به
همکاری ضروری است به او احترام بگذارید و ضمن حفظ حرمت و منزلت وی، به او
پیشنهاد دهید حاضرید برای اتمام این بدعهدی به او کمک کنید و فرصت مناسب را
برای تغییر رفتار با کمک یک متخصص به او بدهید.
- با همسرتان درباره بیوفایی رخ داده صحبت نمایید و سؤالات مهمی را که در
ذهنتان است بپرسید تا از نگرشها و باورهای ذهنی همسرتان درباره این اتفاق
مطلع شوید.
- سعی نکنید به دنبال مقصر باشید و وارد جزئیات نشوید. این کار صرفاً انرژی
شما را میگیرد چون شما با سرزنش کردن یا مقصر دانستن خود، همسر بیوفا
یا شخص سوم به هیچ نتیجهای نمیرسید و هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.
- درصورت ابراز پشیمانی و تلاش جهت شفافیت و اعتمادسازی، به وی فرصت دهید و صبوری نمایید.
- در صورت عدم همکاری همسرتان و ادامه رفتار (من همین هستم! میخواهی زندگی
کن یا برو! تو هم میتوانی بمانی! ) یا انکار واقعیتها (هیچ چیزی نیست!
تو داری اشتباه میکنی! و ...) بهتر است خانوادهاش را در جریان قرار دهید و
در صورت ادامه، خانواده خود را نیز جهت دریافت حمایتهای بیشتر آگاه
نمایید.
- علیرغم تلاشهای شما، اگر رفتارهای حاکی از بدعهدی ادامه یابد، بهتر است
او را ترک کنید و نزد خانواد خود برگردید و تلاش نمایید حمایت آنها را به
دست آورید. شاید این فرصت باعث تغییر رفتار همسر بیوفا گردد. در غیر
اینصورت شما باید تصمیم بگیرید که: برگردید تحمل کنید و ادامه دهید یا از
راهکارهای قانونی برای احقاق حق خود اقدام و او را برای همیشه ترک کنید.