اگر استبداد انسان بود و میخواست حسب و نسب خود را معرفی کند حتماً میگفت: «نام من شرّ است، پدرم ستمکاری، مادرم بدرفتاری، و برادرم خیانتکاری، و خواهرم درویشی، و عمویم تنگدستی، و خالویم زبونی، و فرزندم بینوایی، و دخترم بیکاری و وطنم خرابی و قبیله ام نادانی است.»(1)
این نظر سید عبدالرحمان کواکبی متفکر مسلمانی است که 150 سال پیش در سوریه و مصر میزیسته و از استبداد ترکان عثمانی سخت ناراحت بوده است. وی در کتاب طبایع الاستبداد ابعاد مختلف خودکامگی زمامداران جوامع را موشکافی کرده است. از جمله اثر خودرأیی حاکم بر مال مردم استبداد زده را واکاویده و نوشته: «مستبدین رعیت خود را اسیر کرده و با نِشتر[تیغ] ظلمشان فصل نمایند و خون جان ایشان را بر مکند. یعنی اموالشان به یغما برند و ایشان را بهکار افکنده عمرشان در بیگاری کوتاه سازند یا ثمره زحمات ایشان به یغما برند.»(2)
کواکبی ضمن رد مساوات بین اعضای یک جامعه معتقد است باید از درماندگان دستگیری شود و سعی گردد شکاف طبقاتی کاهش یابد. در این زمینه آورده است: «روا نیست دانشمندی که خرّمی عمر خویش در تحصیل علم سودمند یا صنعت مفید صرف نموده با جاهلی که در سایه دیوار خفته مساوی باشد و همچنین کوشندهای که خود را به خطر در افکنده با تنبلی که نام و نشانی از او نباشد. ولیکن عدالت مقتضی این تفاوت نیست بلکه سزاوار انسانیت آن باشد که شخص با ترّقی دست فرد درمانده را بگیرد و او را در منزلت با خود شریک ساخته زندگانی او را نیز به زندگانی خویش نزدیک نماید.»(3)
کواکبی بر این باور است که استبداد اخلاق مردمان و کارگزاران حکومت را فاسد میکند و زمینه را برای دزدی از اموال دولتی و عمومی فراهم می سازد: «حرص زشت [جمع کردن مال از راه حرام] در عهد سلطنت مستبده در سر مردمان شدت نماید زیرا که تحصیل مال به دزدی از خزانه مملکت یا تعدی بر حقوق عموم مردم یا غصب مال ضعفا آسان باشد و همچنین وسایل دیگر که هرکس ترک آئین و وجدان و حیا بگوید و در اخلاق سِفلگی پیشه گرفته با مستبد اعظم یا اعوان او مناسبت حاصل نماید، تحصیل ثروت از برایش میسر باشد و همین قدر او را کفایت نماید که به آستان یکی از ایشان اتصال جسته با او تقرب جوید و اظهار نماید که او نیز در اخلاق مانند وی و بر طریقه وی می باشد و بهر برهان صدق خویش مقداری چاپلوسی به جای آورده گواهی دروغ بدهد.»(4) به همین خاطر این متفکر اجتماعی که از جور حاکم مستبد عثمانی به ستوه آمده نتیجهگیری میکند: «خلاصه سخن آنکه استبداد دردی است که صدمه آن از وبا سختتر و از حریق هولناک تر و از سیل خرابیش بزرگتر و نفوس[مردم] را از گدایی زبون کننده تر است.»(5)
شاد و سالم و موفق باشید
پی نوشت:
1- کواکبی، عبدالرحمان(1390) طبیعت استبداد، به کوشش: غلام رضا امامی، ص 107
2 - همان، ص 109
3 - همان، ص 111
4 - همان، ص 117 و 118
5- همان، ص 123
نظر شما