کافه کتاب
نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
تعدا صفحات: 96
انتشارات: نشر نی
کتاب «مهمان مامان» یک داستان خانوادگی شیرین از هوشنگ مرادی کرمانی است. این کتاب، داستان یک خانواده را بیان میکند که قرار است برایشان مهمان بیاید. مادر خانواده محور اصلی داستان است. او با مهمانان رودربایستی دارد و از طرفی وضع مالی خوبی هم ندارند که به شایستگی از مهمانان پذیرایی کند. همسایگان که متوجه جریان میشوند دست به دست یکدیگر داده و با کمک هم شام مفصلی تهیه میبینند تا به این ترتیب آبروی همسایه خود را حفظ کنند. این داستان به نوعی نشان دهنده گوشههایی از آداب و رسوم زندگی خانوادگی ایرانی است. روایتی از روابط اعضای یک خانواده است با فامیل، همسایهها، حکایت صمیمیتها، نگرانیها و در مجموع فرهنگ جاری در گوشهای از یک شهر بزرگ که طی ماجرایی چند ساعته بیان میشود.
داریوش مهرجویی بر پایه این داستان، فیلم سینمایی با همین نام ساخت که با اقبال عمومی روبرو شد و جوایز زیادی از جشنوارههای مختلف به دست آورد.
متن زیر برگرفته از کتاب است:
جلوی پسر خاله و عروس بشقاب تخمه بود و توی شیرینیخوری شیرینیهای تری که خودشان آورده بودند. بهاره سر خود شیرینیها را گذاشته بود تو شیرینیخوری و آورده بود:
- میخواستیم شیرینی بخریم. فکر کردیم این دور و برها شیرینی خوب نیست که قابل عروس خانم باشد. بابام دیر آمد و گرنه میرفت از خیابانهای بالا شیرینی میخرید. دیدید چه قنادیهایی آن بالاهاهست!
- ماشاءالله چه سر و زبانی داری، چه تعارفهایی بلدی! ما با این سن و سال از این چیزها بلد نیستیم.
- استادش مامانش است. مامان کو؟
- تو حیاط با همسایهها حرف میزند و کارهایی هم میکند.
پسرخاله بلند شد:
- خاله جان به زحمت افتاد. خاله جان، خاله جان! تو را خدا نمیخواهد زحمت بکشی. یک چیز مختصر و ساده میخوریم. ما که غریبه نیستیم.
عروس آمد تو حیاط:
- راست میگوید خاله جان.خودتان را به زحمت نیندازید. کاری دارید؟ میخواهید بیایم کمکتان؟
- دیگه چی! خدا مرگم بدهد عروس خانم، چه حرفها میزنی. همینم مانده که یک دفعه آمدی خانه ما بکشمت به کار. تو چه قدر با معرفت و دانایی! معلوم میشود که مامانت خانم خانه بوده و تو زیر دست او بزرگ شدی، وچیز یاد گرفتی. آفرین به آن مادر...
نظر شما