در اتاق محل کارم نشسته بودم که معاون اداره وارد شد و یک فرم نظرسنجی و پیشنهاد برای ارتقاء کیفیت کار در اداره و بهروزرسانی امکانات و تجهیزات اداری به دستم داد!
من هم تمام کمبودها، مثل آبسردکن و سیستم گرمایش و سرمایش و چیزهایی شبیه این را ذکر کردم و در آخر نوشتم: اگر کمک هزینه خرید ایزیلایف هم به فیش حقوق اضافه شود خیلی خوب است!
فرمها دست به دست شد و با این پیشنهاد، من شدم مضحکه دست همکاران!
آن ماجرا گذشت.
یکی دو ماه بعد مثل همیشه صبح زود تندتند راهروهای اداره را درنوردیدم و قبل از شروع ساعت اداری و ورود بقیه همکاران، در اتاق کارم حاضر شدم! جز مستخدم اداره که در را باز کرده و روی صندلی فلزی تاشوی جلوی در خوابش برده بود هیچ کس در اداره نبود!
دو سه دقیقه نگذشته بود که سه نفر وارد سالن اداره شدند و هر کدامشان جداگانه در گوشههایی از راهروهای اداره روی صندلی ارباب رجوع نشستند!
چون تمام اتاقها راهنما و تابلو داشت و وظایف هر اتاق مشخص بود، من به این گمان که با قسمتهای دیگر کار دارند اهمیت ندادم و مشغول کار شدم!
همکاران و از جمله رئیس و معاون اداره دانهدانه با تأخیر و خوابآلود و کسل سر کارهایشان حاضر شدند و مثل همیشه دنبال کتری و قوری و قند و چایی و بساط صبحانه بودند!
اما من که از صبح کله سحر بیدار شده بودم و صبحانه و چاییام را در خانه خورده بودم گرسنه نبودم و مثل همیشه داشتم کار میکردم!
بعد از صبحانه و چای همکاران، هرکدام جداگانه در ساعتهای مختلف به اتاق من مراجعه میکردند و مهر و امضای اتاقشان را به من میدادند و خواهش میکردند که چون برای یک کار بانکی یا اداری یا خرید منزل مجبورند از اداره خارج شوند، تا زمانی که بر میگردند، من ارباب رجوع آنها را راه بیندازم!
این روند تا ظهر که همگی برای وضو و نماز از اتاقهایشان خارج شدند و اکثرشان هم از همان راه نمازخانه به منزل رفتند ادامه داشت!
این در حالی بود که من معمولاً تا ١٥ الی ٢٠ دقیقه بعد از وقت اداری هنوز داشتم کار میکردم!
اما آن روز که آن سه ناشناس وارد اداره شده بودند وضع فرق کرد! ناگهان وقت نماز سرایدار اداره باصدای بلند در سالن اعلام کرد: بازرس داریم لطفاً همه در اتاقهایشان باشند!
آن روز مجبور شدیم به خیلی از همکارها از جمله رئیس و معاون که وضو گرفته و برای فریضه نماز به خانه رفته بودند زنگ بزنیم و آنها را به اداره برگردانیم!!!
بازرس خیلی کوتاه و گویا با صدای بلند گفت: سلام... نصف بیشترتان زیادی هستید و دارید حقوق مفت میگیرید! تا آخر همین ماه به شدت تعدیل نیرو میشوید و یا به ادارات بخشها و شهرهای اطراف و نیازمند نیرو منتقل خواهید شد!
بعد، از لابهلای جمعت کارمندان، نگاهی به من انداخت و گفت: همین غریب آشنا البته با یک بسته ایزیلایف بدون حتی رئیس و معاون و کارمند برای این اداره کافیست!!!
قربانتان غریب آشنا