تعداد بازدید: ۶۴۱
کد خبر: ۹۵۱۲
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۲ - 2021 14 March
ماجرای تبعه موجاز

عجب موکافاتی شده است این ماسکها. یَک روز اگر یادت برود زده کونی، انگار تبعَه موجاز نیستی و در وُلسوالی چپ چپ تو را نَظاره مَی‌کونند.


یَک شب با زولَیخا از خانَه ننه‌اش بی خانَه خودَمان روان مَی‌شدیم. بی او گفتَه کردم:


چقدر خوب است موتِر (ماشین) نداریم. همین دیشب ارباب را جریمه بَکرده‌اند که چَرا ساعت ١٠ شب در خیابان هستی. اگر الآن با موتِر بودیم، پول یَک روز کندَه‌کاری را باید بی پولیس مَی‌دادیم.


زولَیخا بَگفت: هاااااا، راست مَی‌گویی. خوب شد دوچرخَه‌ات پَلاک ندارد.


از در یَک دواخانَه رد مَی‌شدیم که زولَیخا بَگفت: ای وااااای، یادم بَرفت فلان چیز در خانَه نداریم؛ بی داخل دواخانَه روان شو و خریدَه کون.


بَگفتم: من یادم بَرفته ماسک زدَه کونم. زشت است. خودت بَرو.


زولَیخا گفتَه کرد: من رویم نَمی‌شود. بیا، این ماسک من را زده کون. من و تو که این چیزها را با هم نداریم. اصلاً از آن طرفش زده کون که روی دهانم نبوده. 


دیدم بد هم گفتَه نَمی‌کوند. ماسک را بَزدم و داخل داروخانَه روان شدم. کارم را انجام بَدادم؛ اما نَظاره کردم همه چپ چپ مرا نَظاره مَی‌کونند و پوزخند مَی‌زنند.


چیزی را که خریدَه کرده بودم، فَوری داخل پیلاستیک سیاه بَگذاشتم و بَگفتم: چَه شده؟ تا حالا آدم نَظاره نکرده‌اید؟


در حال بیرون رفتن از دواخانَه، یَکی از موشتریها با خندَه بَگفت: خاک بر سرت؛ از روی ماسک که حالی ندارد!!!


منظورش را نفهمیدم و با عصبیت از دواخانَه بیرون رفتم. زولَیخا بَگفت: چَه شده، چَرا عصبانی هستی؟


گفتَه کردم: نَدانم چَرا همه چپ چپ مرا نَظاره مَی‌کونند و متلک مَی‌گویند. 


همان مَوقع نور یَک موتِر روی صورتم افتاد که زولَیخا دستش را محکم بی صورتش زد و جَلوی دهانش بَگفرت: خاک بر سرم کونند؛ جای لبهای من روی ماسک تو چَه مَی‌کوند؟


با دستپاچَگی ماسک را برداشتم و نَظاره کردم: واااای آبَرویم بَرفت، حالا چَرا روج لب بی این قیرمیزی زده کردی؟  


با عصبیت پیلاستیک را بی دستش بَدادم و بَگفتم: بیا بَگیر که آبرو برایم نگوذاشتی. حالا که این طور شد، همَه خانَه‌تکانی عید با خودت؛ روی من حیساب نکون.

نجیب


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها