درباره شخصیت امیرالمؤمنین(ع) سخنهای فراوانی نقل شده است. البته این فراوانی سخن به هیچ عنوان نمیتواند آنچنان که شایسته و بایسته است امام علی(ع) را به مردم معرفی کند. زیرا این شخصیت برجسته جهان اسلام و فخر بشریت، دارای ابعاد مختلفِ شخصیتی است، که در تمامی آنها سرآمد دیگران است. علی(ع) در شجاعت سرآمد همه شجاعان است همانگونه که در بخشندگی بر همه بخشندگان برتری دارد. شخصیت کاملی که حتی دشمنان او به والاییاش معترفند.
اما یکی از جنبههای مهم شخصیتی امیرالمؤمنین(ع) که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته، جنبه عقلانی و عقلایی شخصیت حضرت است حال آن که این زاویه شخصیتی از اهمیت ویژهای برخوردار است. البته با یک نگاه سطحی نیز میتوان اوج عقلانیت را در سیره و گفتار و منش امیرالمؤمنین(ع) مشاهده کرد. اما توجه به این نکته که عقلانیت، در جای جایِ زندگی و تمامی امور ایشان جاری بوده است، خالی از لطف نیست. چرا که با توجه به روش حضرت در بیان مسائل اجتماعی، میتوان به جرئت بر این عقیده بود که ایشان مصمم بودند تا عقلانیت را در سطح جامعه اسلامی ترویج داده و نهادینه کنند. به عنوان مثال وقتی اصحاب جمل به بصره رفته و در آنجا دست به جنایت زدند و حضرت برای مقابله با ایشان از مدینه به سمت بصره حرکت کردند، نامهای برای مردم کوفه نوشتند و از کوفیان خواستند که به کمک حضرت رفته و در جنگ بر علیه اصحاب جمل شرکت کنند.
در این نامه آمده است که: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ وَ إِنِّي أُذَكِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اسْتَعْتَبَنِي/ اما بعد، من از جايگاه قبيلهام بيرون شدم، و از دو حال بيرون نيست يا ستمگرم يا ستمديده، يا متجاوز يا بر من تجاوز شده، در هر صورت من خدا را به ياد كسانى مىآورم كه نامهام به آنان مىرسد كه به جانب من بيايند، تا اگر نيكوكارم ياريم دهند، و اگر بد كارم مرا به بازگشت به راه حق وادارند»(نهج البلاغه، نامه ٥٧)
همانگونه که از متن نامه پیداست، حضرت با این که به عنوان خلیفه مسلمین عازم کارزار است و مردم کوفه نیز در بیعت او بودند، بدون اشاره به حق بیعت و حق خلافتِ خودش، از مردم میخواهد که اوضاع این ماجرا را مورد بررسی قرار دهند و با آگاهی مسیر خود را انتخاب کنند و یا به یاری امام(ع) بیایند یا اگر او را خطاکار شناختند! امر به معروف و نهی از منکرش کنند. با توجه به فرهنگ حاکم در جامعه اسلامی آن زمان، واضح است که امام(ع) میتوانست با تکیه بر بیعت مردم کوفه و لزوم اطاعت از خلیفه مسلمین، آنها را به جنگ فرا خوانَد. اما سیره حضرت نشان میدهد انتخاب از روی آگاهی و ارادی بودن آن مهم است. از همین رو از مردم کوفه میخواهد که در امر اتفاقات بصره و اهل جمل بیندیشند و سپس طبق اندیشه و فکر خود واکنش نشان دهند.
نمونه دیگری که در این مورد میتوان ذکر کرد حکمت ٤٧٦ نهج البلاغه است. امیرالمؤمنین(ع) ضمن معرفی زیادبن ابیه به عنوان کارگزار فارس، خطاب به او دستوراتی صادر میکند.
از جمله دستورالعملها این است که «اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ/ عدالت را به كار گير، و از سختگيرى و ستم كردن حذر كن، چرا كه سختگيرى باعث آوارگى مردم شود، و ستم كردن كار را به جنگ كشاند»
در این جملات امیرالمؤمنین(ع) از کارگزار خود میخواهد تا نسبت به مردم عدالت را رعایت کرده و از سختگیری بر مردم اجتناب نماید. اما نکته لطیف بیان حضرت اینجاست که به زیاد نمیگوید عدالت را رعایت کن چون من به عنوان خلیفه یا امام معصوم و جانشین پیامبر(ص) دستور میدهم! حتی نمیگوید عدالت را رعایت کن چون خداوند در قرآن فرموده رعایت عدالت به تقوا نزدیک است(مائده/٨) بلکه برای کارگزار خود دلیل عقلانی رعایت عدالت و پرهیز از سختگیری را بیان میکند. میفرماید سختگیری باعث هجرت مردم از دیار خودشان و ستم به مردم موجب شورش آنها میشود. در این صورت زیادبن ابیه حتی اگر امام(ع) را به عنوان خلیفه هم قبول نداشت، باید این دستور را رعایت میکرد. زیرا ریشه عقلایی داشت. امروزه نیز همه جوامع، حتی جوامع غیر مسلمان و از آن هم بالاتر، جوامع لائیک نیز میتوانند از این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) استفاده کنند. اینجاست که شخصیت برجسته حضرت علی(ع) به عنوان یک انسان متفکر و اندیشمند مورد تحسین واقع میشود.
از این نمونه گفتارِ حضرت، به فراوانی در عهدنامه مالک اشتر (نامه ٥٣ نهج البلاغه) وجود دارد. امید است که به عنوان شیعیان حضرتش عقلانیت را در تمامی زندگی خود سرلوحه امور قرار دهیم.