«باری حقیقت من به کربلایی قربان حسد بردم[...] این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد. باش تا صبح دولتش بدمد»(١)
این ارزیابی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی در وصف «میرزا تقیخان» امیر نظام و امیرکبیر بعدی است. در این دوره میرزا تقیخان نوجوان بوده و از محضر درس میرزا ابوالقاسم قائم مقامی در جمع فرزندان و برادرزادههایش استفاده میکرده است. کربلایی قربان آشپز خانواده میرزا بزرگ قائم مقام و پسرش میرزا ابوالقاسم بود. تقیخان در دوره کودکی مشهور به کربلایی تقی فرزند کربلایی قربان بود.
با توجه به سالروز شهادت امیرکبیر که مصادف با ۲۰ دی ماه است، اشارهای بسیار خلاصه به زندگی ایشان و همچنین زندهیاد آیت الله هاشمی رفسنجانی که ١٩دیماه سالروز وفات این بزرگ مرد میباشد، مینماییم.
همسر دوم میرزا تقیخان خواهر تنی ناصرالدین شاه به نام ملکزاده خانم ملقب به عزت الدوله بود. عزت الدوله علاقهای وافر به میرزاتقیخان داشت. میرزا تقیخان عهدهدار مسئولیتهایی همچون امیرنظام، رئیس هیئت مذاکره کننده ایرانی با دولت عثمانی در شهر ارز روم که چهار سال طول کشید و صدر اعظم ناصرالدین شاه و... بود. در دوره صدر اعظمی (نخست وزیری) لقب «امیرکبیر» گرفت.
او در همه مسئولیتهایی که برعهده داشت بسیار مسئولیتپذیر، سختکوش، اهل تفکر و اندیشه بود. خارجیان که چندان رابطه خوبی هم با او نداشتند، اوصافی از او ذکر کردهاند که در خور دقت است و بخشی از شخصیت این مرد بزرگ را به تصویر میکشد.
ویلیامز سفیر وقت انگلیس می نویسد:«پول دوستی که خوی ملی ایرانیان است در وجود امیر بی اثر است»(٢) و دکتر پلاک اتریشی می نویسد:« پولهایی که می خواستتند به او بدهند و نمیگرفت خرج کشتنش شد.»(٣)رضا قلی هدایت که او را خوب میشناخت نوشت:«به عشوه و رشوه کسی فریفته نمیشد.»(٤)
دست رد به سینه چاپلوسان و متملقان میزد، با وفا و متانت بود و چشمانیگیرا و سختنگر داشت. فریدون آدمیت مینویسد:« علیقلی میرزا اعتماد السلطنه پسر فتحعلی شاه و پیشکار مادر شاه را مورد بازخواست قرار داد چون پاسخ قانع کنندهای نشنید علیقلی میرزا مینویسد:« به من سخت نگریست به قول عرب نظر الی به نظره. گفت خوب جواب نگفتید... یقین بدانید[پاسخ] این امر را [که] صورت گرفته از شما میخواهم»(٥)
در کشورداری و نظارت بر امور آنقدر جدیت داشت که حتی به شاه که در آن دوران قبله عالم خوانده میشد، نامههای سر زنش آمیز مینوشت. از جمله نوشته است :«امر با قبله عالم است ولیکن به این طفرهها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن، در ایران[...] حکماً نمیتوان سلطنت کرد.
گیرم من ناخوش یا مردم، فدای خاک پاک همایون. شما باید سلطنت بکنید یا نه ...؟»(٦)