تعداد بازدید: ۶۰۴
کد خبر: ۹۱۹۵
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۸ - 2021 10 January
ماجرای تبعه غیرموجاز

یَک خوبی که این گَرانیهای وَلایت ایران داشت، این بود که دیگر فقط من و امثال من فقیر نیستیم؛ از این بی بعد دیگر، بیشترِ مردم این وَلایت زیر خط فقرند.


خَیلی جاها در حال کندَه‌کاری چاه نَظاره مَی‌کونم خانَه ارباب مَیلیارد مَی‌ارزد؛ اما پول ندارد سقفش را ایزوگام کوند.


یک موتِر (ماشین) دارد که بی گفتَه خودش ٣٠٠ مَیلیون ارزش دارد؛ اما پول ندارد رَوغنش را عوض کوند.


از این مَیلیاردرهای فقیر این قدر زیادَه کردَه که دیگر در این وَلایت احساس تنهایی نَمی‌کونم. تازه احساس خوشبختی هم مَی‌کونم؛ چَرا که ما ندارها همیشه نداشتیم و حالا هم چندان غم و غصه موضاعفی نداریم. از طرفی پریشانی‌مان کمتر است؛ چون خانَه‌مان تنها کاهگل مَی‌خواهد و دوچرخَه‌ام هم نه رَوغن مَی‌خورد و نه لنت و دیسک و واشر مَی‌خواهد؛ همیشه هم با همان کف اورسی (کفش) تورموز مَی‌کونم.


دیگر ارزانی در این وَلایت آرزویی دست پَیدا نکردنی شده. از شوخی که گوذر کونیم، من هر روز برای ارزانی و رهایی مردم این وَلایت از گَرانی دعا مَی‌کونم؛ کار دیگری هم از دستم بر نَمی‌آید. مَثال موعاون اول ارباب این وَلایت که گفتَه بود: «برای ارزانی دعا کونید.»


بی نظرم من هم باید یَک کاره این وَلایت مَی‌شدم؛ چون زودتر از او بی این نتیجه رَسیده بودم.
نجیب


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها