تعداد بازدید: ۶۱۵
کد خبر: ۹۱۹۳
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۴ - 2021 10 January
شعری از بر و بچ انجمن طنز شعر شیراز با تشکر از ابراهیم‌خان زهری عزیز
رحیم پیمان

در زمستانی که بارانی نداشت
آسمان بی رونق و جانی نداشت


دختری یک چکمه زیبا خرید
چکمه‌ای از گونه اعلا  خرید


دخترک در انتظار  برف ماند
یا که بارانی بدون حرف ماند


روزها در حسرت باران نشست
قلب او از خشکسالی‌ها شکست


در خیالِ  برف و باران روز و شب
کرده بود  آن  دخترِ  بیچاره تب


از  هوا و  آسمان  شد ناامید
قطره‌ای باران به چشمِ خود ندید


هر کشاورزی که این اوضاع دید
سخت او هم شد زِ خالق نا امید


لاجرم  دختر  زبانش  باز  شد
این چنین  گفتار  او  آغاز  شد:


ای خدای  رحمت و باران و برف
با تو  می‌گویم چنین گفتار و  حرف


گر  نداری  بر کشاورزان  گذر 
لااقل  بر  چکمه‌پوشان  کن نظر!


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها