ماجراهای من و بیبی
بیبی که سرفهاش قطع نشد خیره شدم به او...
نگاهم کرد...
- چه مرگُته مث هـ دو چَش نگا من میکنی؟
- هیچی بیبی...
- هیچی و درد دختر، خو میگم چته؟
- میگم بیبی نکنه خدایی نکرده کووید ١٩ گرفتین؟
- چیچی؟
- کووید ١٩... همون کرونا...
بیبی اخمهایش رفت توی هم...
- جد و آبادُت کولینا درن دختر، تو خجلت نیکشی اَ من ایطو میگی؟
- چیزی نگفتم بیبی. چیز بدی که نیس، بیماریه دیگه...
- تو غلط کردی گلابی... پَک و پوزُته بزنن با ای حرف زدنُت...
آن شب را چیزی نگفتم اما وقتی تا صبح بدن درد و سرفه و گلودرد امان بیبی را برید، قبول کرد برای آزمایش به درمانگاه برویم...
جواب آزمایش بیبی که آمد، وا رفتم و ناخودآگاه چند قدم رفتم عقب...
بیبی همانطور که درد میکشید نگاهم کرد...
- چیطو شده دختر؟ کولینا گرفتم؟
با تته پته گفتم...
- بَ بَ بله بیبی جون... فقط...
- فقط چی ننه؟
- فقط اگه اجازه بدین من یه چن روزی برم خونه بابام...
بیبی همانطور مریض احوال گفت:
- اَی خدا ورُت دره، چن ساله گُرده دسِ منی دری میخوری و میخواوی حالا که مریض شدم مِخی بذری بیری؟ حالا که دمِ مرگم؟ حالا که بویه یکی ازُم پرستاری کنه؟
همانطور که ماسک دیگری روی ماسکم میزدم گفتم:
- خیل خب بیبی جون، حق با شماس، میمونم.
در را که زدند بیبی صاف بلند شد نشست، رو به من گفت:
- نیگا دختر، هرکی بود، من کولینا نگرفتمه، سرما خوردم...
- ای بابا برا چی بیبی جون؟ خب مردم وا میگیرن. من نمیدونم این چه کاریه بعضیا مریضیشون رو قایم میکنن؛ گناه کبیره که نکردین، مریض شدین دیگه...
همانطور که سرفه میکرد گفت:
- تو غلط میکنی بِخی اَ کسی بیگی؛ به جون خودُت گفتی، میام ماکسِتو ورمیدرم چار تا ماچِ محکمُت میکنم! دیه خود دانی!
- خیل خب بیبی جون پس بهتره تو این مدت دَرو روی هیچکی باز نکنیم، اینطوری کسی نمیفهمه، مریضم نمیشه...
- خیلِ خو، هرغلطی دلُت ماخا بکن... فقط منه تقویت کن که هنو هزار تا امید و آرزو درم...
چند روز گذشت و بیبی پس از کشیدن درد زیاد دوباره برای تست مراجعه کرد که خداراشکر این بار تستش منفی شد...
فردای آن روز به سختی از جایم بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم...
بیبی نگاهم کرد...
- چته گلابی؟
- نمیدونم بیبی، خیلی بدن درد دارم، گلومم میسوزه...
بیبی به سرعت چارقدش را گرفت جلوی صورتش و بقچه به دست جلوی من ایستاد...
- کجا بیبی؟
- من یَی چن روز میرم خونِی عمه ملوکُت و تا جواب آزمایشُت نیا، نیام خونه... توام ننه یَی چن روزی تَنا باش، بد نیس آدما چن روز تَنا باشن با خودشون خلوت کنن!
گلابتون
نظر شما