بیبی گفت:
- گلابی بیا امروز یَی تیلیت اُو بنِی بُخوریم.
سرم را گرفتم بالا و گفتم:
- موافقم بیبی جون، اتفاقاً منم چن وختی بود خیلی هوس کرده بودم ولی راستشو بخواین جرئت نمیکردم بگم.
بیبی بنهها را از توی کابینت کشید بیرون و گفت:
- ای بنه...
دوباره نگاهی به توی کابینت انداخت...
- شیشِی رب اناری کو نپه؟
لبخندی زدم...
- ای وااااااای اونو میگین بیبی؟ چن روز پیش که شما نبودین، صغری خانوم اومد رب میخواس، من دادم اون رف...
سگرمههای بیبی رفت توی هم. آمد بالای سرم ایستاد و عصایش را گذاشت روی پیشانیام...
- تو با اجازِی کی ای کاره کردی؟ ها؟
خندیدم...
- با اجازهی بزرگترا...
فشار عصایش را بیشتر کرد و صورتش سرخ شد...
- گلابی، حالا دیه منه مسخره میکنی؟ حالا من با چیچی تیلیت بخورم؟ ها؟ وختی خودوته کردم رب انار حالیت میشه نکبت...
افتادم به التماس...
- ای وااااای، بیبی جون، ببخشید توروخدا، الان میرم هرطوریه از یکی همسایهها براتون یه کم میگیرم میام...
نمیدانم از شانس بد من بود یا شانس بد بیبی که آن روز به هر که رو انداختم، خبری از رب انار نبود که نبود...
بیبی همانطور داشت چپچپ نگاهم میکرد...
- بیبی جون حالا نمیشه استثنائاً این سری تیلیت بدون رب بخورین؟
- خَوَر مرگُت بشه دختر، ایَم سؤالیه تو میکنی؟ تیلیت او بنه بدون رب انار مث باقله پلو بدون باقله هه!
- چکار کنم الان بیبی؟ هر کاری شما میگین تا من انجام بدم.
- دیه بری امروز خو هیچی، ولی صب بویه انارِی که مش شوکت برمون اورده رِ بکنی رُب...
- من بیبی؟
- نه، نپه عمت. تا جونُت درشه دفِی دیه بیخَوَر اَمن چی اَکسی ندی...
خدا میداند چه کشیدم آن روز تا بالاخره ربهای انار آماده شد..
هنوز درست و حسابی ننشسته بودم که در را زدند و زیور خانم آمد تو. نگاهی به ربهای انار گوشهی حیاط انداخت...
- ووووووی، به سلامتی بیبی انگا رب پختی؟
بیبی نگاه او را دنبال کرد...
- ها، اَ صب تالا دسِ تنا، جونُم اومده بالا...
نگاهش برگشت سمت من...
- ایَم خو مث مترسک سرِ خیارسونیه... انگار نه انگار که یَی کمکی بده.
زیور خانم به من و دهان بازم نگاهی انداخت و همانطور که با افسوس سر تکان میداد گفت:
- معلومه فقط بلده بخوره و باخابه... راسی میفَمی امسال رب انار شده کیلو چن بیبی؟ هشتاد نود تومن.
بیبی با تعجب نگاهش کرد...
- وووووی؟ راس میگی زیور؟
- معلومه بیبی. دو سه جا قیمت گرفتم. همشون هینه گفتن.
و سکوت همهی اتاق را پر کرد...
فردا صبح رو کردم به بیبی...
- بیبی جون اینم از رب... چطوره امروز یه تیلیت آب بنه بزنیم با هم؟
- گولِی برنو بخوری تو که هر چیام بخوری هیچی... میفَمی ربِ انار کیلو چنه؟
اشارهای به گونیهای انار توی حیاط کرد...
- ای انارِی خال زده و ترکونده رِ گفتم عامو تیمورُت اَ تو باغُش اوورده. حالا بیا فعلن رب اینارِ بیگیر تا بینیم بعد چیطو میشه!
گلابتون