در همان سالهای آغازین کارمان در عصر نیریز یکی از اساتید بنام در یک دوره آموزشی گفت که رسالت روزنامهنگاری، رفع مشکلات مردم است. هر جا مشکلی دیدید باید بروید آن را نشان دهید، برای حل آن تلاش کنید و فریاد بزنید. مشکلات البته فقط اقتصادی نیست که فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، آموزشی و بهداشتی هم هست. به این میگویند «روزنامهنگاری توسعه». وجود همین روزنامههاست که به توسعه جامعه و بهبود زندگی مردم کمک میکند. ما این گفته را سرلوحه کار خود قرار دادیم.
اما در این ٢٠ سال هرچه بیشتر پیش رفتیم، مشکلات بزرگتر، زندگیها سختتر، قانونها شکنندهتر، فسادها پیچیدهتر، تبعیضها عمیقتر، اقتصاد ضعیفتر، سیاست آلودهتر، اجتماع تباهتر، فرهنگ مبتذلتر، نخبهها فراریتر، و مظلومها خاموشتر شدند.
در مقابلِ این همه «بدتر شدنها»، وظیفه روزنامهنگاری فریادهای بلندتر است بر سر حاکمان و عاملان، نور انداختن است بر مفسدان شبرو، آگاهی دادن است به مردم، افشا کردن است، صدای مظلوم شدن است، حامی فرهنگ بومی و ملی بودن است. اما روزنامهها چرا خاموشند؟ آیا به روزمرگی دچار شدهاند؟ آیا مصلحتاندیشند؟ و یا میترسند؟ پاسخ هرچه باشد، نتیجه کار روشن است: تعطیلی امر به معروف و نهی از منکر و ضعف نظارت اجتماعی.
این روزها در خبرها میشنویم که مسئولان قوه قضائیه دم از حمایت از «سوتزنها» میزنند. یعنی کسانی که افشاگر فسادند. ولی به این سؤال پاسخ نمیدهند که اگر روزنامهها و رسانهها قوی و آزاد باشند و دستانشان بسته نباشد، دیگر نیازی به این گفتهها هست؟
در فضایی که بال رسانهها و روزنامهنگاران چیده شده است، مردم به شبکههای اجتماعی رو آوردهاند. آنجا هر کس هرچه دلش بخواهد مینویسد و میگوید و نمایش میدهد. جایی که هیچ قانونی حاکم نیست و اصولی وجود ندارد. حالا حاکمان بگویند: روزنامههای قانونمند قابل تحملترند یا فضای مجازی بیقانون؟
٢٠ سال از عمر مطبوعات در نیریزِ ما گذشت. اکنون که به اینجا رسیدهایم از خود میپرسم: اگر به گذشته برگردم آیا باز روزنامهنگار میشوم؟
دلم میگوید آری و عقلم میگوید نه.