هفتهنامه نیریزان فارس (شماره ٣٠٠، تاریخ ٢٣ شهریور ١٣٩٩) امروز اول مهرماه در تهران بهدستم رسید. نخست از دوستان ارجمندی که در انتشار این نشریۀ واقعاً وزین فعالیت میکنند، به سهم خودم که یک معلم دانشگاهی بودهام، بسیار سپاسگزارم. من نوعی احساس مسئولیت اجتماعی را در گردانندگان این نشریه تشخیص دادهام که برایم بسیار گرانبهاست. یکی از مسائل بزرگ فرهنگی امروز ما ضعف احساس مسئولیت اجتماعی است که در سطوح خرد وکلان جامعه دیده میشود. این وضعیتی تأسفانگیز است و آثار زیانبار و عموماً نهفتۀ آن روز به روز بیشتر آشکار میشود. از این رو در برابر کسانی که از این احساس مسئولیتشناسی غافل نمانده و آن را جدی گرفتهاند باید قدرشناسی کرد و من این قدرشناسی را صرفاً بهمثابه یک شهروند معمولی و در جهت اِعمال وظیفه و مسئولیت اجتماعی خودم ابراز میدارم. و اما هدف و انگیزۀ نویسنده این سطور، در پیوند با نوشته فکورانه استاد مختار کمیلی درباره ضرورت تأسیس موزه مردمشناسی در نیریز است که در این شماره نیریزان فارس منتشر شده بود. من همین جا به خاطر این مسئولیت اجتماعی و علمی از سوی این استاد محترم دانشگاه نیز قدر مینهم و سپاسگزارم. میخواستم فقط چند کلمهای در تأیید پیشنهاد ایشان عرض کنم که با خواندن تمامی متن بیشتر برانگیخته شدم و مطالب زیادی به ذهنم آمد که در اینجا ناگزیر فقط چکیده و خلاصه آن را به قلم آوردهام.
نکته نخست، دغدغه و موضوع اصلی نوشتۀ مورد بحث است: «تأسیس موزه مردمشناسی در نیریز». به خوانندگان محترمی که در رشتههای غیر از علوم اجتماعی آموزش دیده یا تحصیلات دانشگاهی ندارند عرض میکنم که موضوع محوری علم مردمشناسی (که بسیاری از دانشوران آن را «انسانشناسی» میگویند)، مطالعه «فرهنگ» است. برای فرهنگ، بهخاطر اهمیت آن و چند بُعدی بودنش، تعریفهای گوناگونی ارائه دادهاند. مهمترین تعریفی که در اینجا میتوانم بر آن تأکید نمایم اینکه «فرهنگ، وجه اصلی تمایز بین انسان و دیگر جانوران است». جانوران، فرهنگ ندارند. عمل و رفتار حیوانات، صرفاً تابع غرایز و نیروهای طبیعی است و این انسان است که کوچکترین رفتار و کنش اجتماعی او تابع موازین فرهنگی است. حیوانات، طبق قوانین وراثت مندل (ژنتیک)، «میراثهای طبیعی» برای نسلهای بعد باقی میگذارند ولی انسانها وارث «میراث فرهنگی» از نسلهای قبلی خود هستند. موزه مردمشناسی، نمایش دهندۀ فرهنگ یا میراث انسانی یک جامعه است. درود بر استاد کمیلی که گرچه ادیب هستند، ولی برای نیازها و نارساییهای اجتماعی هم نگرانی دارند و این همان اندیشهورزیِ بینارشتهای است که ویژگی هر پژوهشگر ژرفاندیش است.
نکته دوم، ضرورت و اهمیت ویژه تأسیس موزه مردمشناسی (یا انسانشناسی) در شهری باستانی همچون نیریز است. من در اینجا به مصداقهای مهمی که آقای دکتر کمیلی یادآوری کردهاند دوباره اشاره نمیکنم. جز اینکه بگویم مصیبتنامه ایشان در باره استفاده از سنگقبرهای چند صد ساله برای ساختن جدول خیابانها، مغز استخوان مرا هم آتش زد. بعضی آنقدر جاهل یا فرصتطلب هستند که فرق بین «ساختن» و «ویران کردن» را نمیتوانند بفهمند. من فکرمیکنم جهالت مغز استخوان هر انسان اندیشمندی را میسوزاند (که همه انسانها اندیشمند هستند، فقط میزان و عمق آن فرق میکند). اجازه بدهید من در حمایت علمی خودم از پیشنهاد استاد کمیلی به یکی دو مصداق دیگر اشاره کنم. یکی از عناصر و شواهد آشکار و بسیار مهم فرهنگی و تمدنی نیریز، مسجد جامع کبیر این شهر است. صرفنظر از تقدس دینی و مذهبی، این مسجد نمایش دهنده دهها نماد فرهنگی است که نه فقط به مردم نیریز، بلکه به تاریخ تمدن ایران مربوط میشود. گذشته از طراحی و ملاحظات معماری این بنا، آجرهایی که در ساختن این بنا بهکار رفته، هر کدامشان گواهی بر تاریخ فرهنگ یا فرهنگ تاریخی جامعه نیریز و حتا جامعۀ ایران هستند.
مسجد جامع، برحسب همین لوحههای موجود (٣٦٣ هجری مهشیدی)، بیش از ١٠٠٠ سال عمر دارد. تک تک آجرهای این بنا گواهی میدهند که اجداد من وشما آنقدر تجربه و توانایی هنری داشتند که میتوانستند آجری بسازند که هزار سال عمر کند و هنوز هم پابرجا بماند. و امیدوارم ما شعور و همت آن را داشته باشیم که آن را آنقدر حفظ کنیم که ١٠٠٠ سال دیگر هم بماند. این آجرها گویای آن هستندکه نیاکان ما نیریزیها در کار سفالگری مهارت دیرینه داشتهاند.
ویل دورانت در اثر ماندگار خود «تاریخ تمدن» (جلد اول، با عنوان «شرق، گاهواره تمدن») مینویسد ایرانیان دو خدمت بزرگ به تمدن بشری عرضه کردهاند، یکی کاشتن گندم و دیگری سفالگری. اشاره کنم که سفالگری، نخستین الگوی تکنولوژی در جهان است. البته سفالگری و از جمله آجرپزی، تاریخی خیلی بیش از هزار سال دارد و شاهد آن معبد «چغازنبیل» در خوزستان است که تمامی قسمتی که از آن باقی مانده، سازهای آجری است و با محاسبات دقیق آزمون ایزوتوپ رادیو کربن، بیش از ٣٥٠٠ سال تاریخ دارد. انگار میکنی این آجرها، از جمله آجر نیریز در استقامت با سنگ نیریز رقابت میکرده است. البته مسجد جامع را نمیتوان در موزه مردمشناسی برد که آن بهخودی خود یک موزه مردمشناسی است ولی نمونۀ فرآوردهها و شیوه صنعت سفالگری یا کوزه-گری نیریز را میتوان در موزه به نمایش گذاشت. فرصت آن نیست که در باره شواهد دیگر فرهنگی، مثلاً از «بَرجی» یا خرمنکوب نام ببرم و در عالم خیال نمونههای مختلف برجی را در موزه مردم شناسی نیریز ببینم و گردشگرانی را ببینم که از فرنگ بهنیریز آمده و جد اعلای کمباین خودشان را تماشا میکنند!
و نکتۀ سوم، عناصر و نمودهای فرهنگی، شاخصههای هویت تاریخی یک جامعه است. و هرچه این نمودها و عناصر، دیرینهتر باشند یعنی هویت آن مردم ریشهدارتر است. لازم میدانم در سطور پایانی اشاره کنم که نویسنده این سطور هیچ علاقه و تعصبی در طرفداری از تفکر «باستانیگرایی» ندارد که امروز به دلایل غیر علمی مد فکری شده است. بحث انتقادی در این باره بسیار لازم است ولی جای آن در این نوشتار نیست که در اینجا بحث در باره پیشینه فرهنگ تاریخی جامعه نیریزی است. ما برای این که «اکنونِ» خود را دقیقتر بشناسیم نیاز به شناخت گذشته خود داریم. سالها قبل در یکی از نوشتههای زندهیاد عبدالحسین زرینکوب خواندم (شاید در کتاب تاریخ در ترازو بود) که مینویسد (نقل به مضمون) از پاسکال پرسیدند تعریف شما از «انسان وحشی» چیست، گفت مردمی وحشی هستند که از تاریخ خود آگاهی نداشته باشند! آگاهی از نشیبوفراز تاریخ، هیچ ربطی به تفکر سطحی و تعصبآمیز «باستانیگرایی» ندارد. برای ما لازم است تا از تاریخ باستانی شهر و جامعه خودمان بدانیم و از آن نمودهای فرهنگی که گواهی بر هویت تاریخی ما میدهد آگاه باشیم.
موفق باشید
*- استاد جامعهشناسی دانشگاههای تهران و از همشهریان نیریزی