گِلی خوشبوی در حمام روزی/ رسید از دست محبوبی به دستم
همین که بیت بالا را خواندم، دانشجویی گفت: استاد! گُلی خوشبو، این گُل است که خوشبوست نه گِل. گفتم: بگذارید قطعه تمام شود، متوجه قرائت درست آن خواهید شد. همه قطعه را خواندم و توضیح دادم، نمی دانم «گِل سرشور» را دانشجوی جوان چگونه در ذهن خود مجسم میکرد.
روز دیگر داشتم غزل شهریار را در کلاس فارسی عمومی شرح میدادم که به این بیت رسیدم:
فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده
میگفتم که در بیت آرایههای تناسب و لف و نشر هست و دوک نماد تن تکیده و لاغر. که دانشجویی پرسید: استاد! دوک دیگه چیه؟
گمان بردم که قصد شیطنت دارد. گفتم: خانم ببین در گذشته نه چندان دور دوک ابزاری بوده است برای رشتن پنبه و پشم و به وصف آن پرداختم. گفت: متوجه نمیشوم. دانشجویان دختری که این ابزار ریسندگی را دیده بودند، متعجبانه برای دوستشان توضیح میدادند و او میگفت: نمیتوانم شکل دوک را در ذهنم مجسم کنم.
از کلاس که بیرون آمدم، پیش خود میگفتم دگرگونی شتابناک سبک زندگی را ببین که دختری ۱۸ ساله، معنی دوک را نمیداند که تا همین دو سه دهه اخیر، بیشتر دختران با آن زندگی میکردند و در اکثر خانهها حضور داشت. از خود میپرسیدم، فرزندان آینده این شهر، حیات اجتماعی نیاکان خود را چگونه در ذهن خود تصویر میکنند و به ذهنم رسید که موزههای مردمشناسی، تا حدودی در تصویرسازی این زندگی، کارساز و مؤثر توانند بود.
موزههای مردمشناسی به موزههایی اطلاق میشود که در آنها اشیا و ابزارهای مربوط به زندگی مردمان گذشته، گردآوری، نگهداری و نمایش داده میشود. اینگونه موزهها که امروز، زیرمجموعه اداره میراث فرهنگی، صنایعدستی و امور گردشگری است، در بعضی از شهرهای ایران تأسیس شده است. دیرینهترین موزه مردمشناسی در ایران در سال ۱۳۱۵ خورشیدی بنیاد نهاده شده است.
تا دو سه دهه پیش در نیریز که از دیرینهترین شهرهای ایران عزیز است اشیاء و ابزارهایی که نمودار زندگی و هنرآفرینیهای مردمان سختکوش این خطه است بسیار بود اما با گسترش شتابناک و بیدرنگ زندگی مدرن، این اشیاء یکان یکان خواسته و ناخواسته از زندگی ما رخت بربستند و رفتند.
با این همه هنوزاهنوز در گوشههای خانههای مردم نجیب این شهر، این یادمانهای گرامی کمابیش دیده میشود.
اگر امروز ما در گردآوری، نگاهداری و نمایش این مواریث، درنگ و کوتاهی کنیم بیگمان تا دو سه دهه آینده به سرنوشت تلخ و غمانگیز اشیاء از بین رفته گرفتار میشوند و چنین مباد!
اشیایی که حیات مردم نیریز را در یکی دو سده پیش نمایش میدهند، گوناگون و مربوط به حوزهها و پیشههای مختلف است. پارهای از این اشیاء ابزارهای مربوط به کشاورزی است: انواع بیلها، داسها، بَرجی، اوسی و ...
بعضی دیگر هنر سنگتراشی مردمان توانای این خطه را جلوه میدهند؛ راستی که سنگتراشان این شهر چه یادمانهای زیبا و چشمنوازی که نیافریدند اما اندوهگنانه و اندوهگنانه در غفلت بسیار سنگین ما و مسئولان ما این یادگاران ارجمند برای همیشه نابود شدند. سنگ گورهای قدیمی نیریز، نمونهای از هنرآفرینی مردم ما در ساحت سنگتراشی است.
ایرانشناس جاودانهیاد ایرج افشار که چندین بار از شهر ما دیدار داشته و خاطرات خود را در سفرنامههایی مانا کرده است، در مورد سنگ گورهایی که به دست شهردار نادان وقت، در جدولبندی خیابانها به کار رفته بوده است در مقاله «بیست شهر و هزار فرسنگ» در سال ١٣٤٥خورشیدی مینویسد:
«در نیریز دو قبرستان دیدیم یکی قبرستان بزرگ لنگر و دیگر قبرستان میرشهابالدین. در هر دو سنگ قبرهای کهنه فراوان بوده است. اما شهردار ظاهرفریب [وقت] بسیاری از سنگهای قدیم را در جدولبندی خیابانها و پل بستن جادهها به کار برده است تا عمران و آبادی کرده باشد و غافل از اهمیت تاریخی و هنری آنها بوده است.» (ر.ک: یغما، سال نوزدهم، شماره هشتم، ص ٤٣٣)
بجز سنگگورها، سنگتراشان هنرمند نیریز از سنگ، ابزارهای دیگر نیز آفریدهاند. انواع جوغنهای سنگی (هاون) نمونههایی از دست ساختههای هنری مردان این شهر دیرینهزاد است. در محله «گیها»، (گیا، کوی کیان امروزی)، جوغن سنگی بزرگی هست که در معرض عوامل بیرحم فرسایش است. اکنون که سخن از جوغن بزرگ محله گیا (گیها) به میان آمد سزاوار است که درباره آن یکی دو بند (پاراگراف) بنویسم. جوغن سنگی بزرگ محله گیا، با قطر دهانه و بلندای ۹۵ سانتیمتر (بدون احتساب قسمتی که در زمین فرو رفته است) بی هیچ گمان سنگینترین و عجیبترین جوغنهای ساخته شده در نیریز است و گمانه میزنم نظیر آن در ایران کم باشد. نام سازنده بزرگترین جوغن نیریز و سال ساخت آن را نمیدانم اما میدانم که محرمهای بسیار را تجربه کرده است. این جوغن دههها با برفاب و شربت خود در گرماگرم محرمهای تابستانی، سوگواران حسینی را سیراب نموده است. در تابستانها مرحوم حسن مجیدپور معروف به «حاجی برفی» برفها را از بلندای کوههای برفدون در زمستان در چالههای ژرف و بزرگ انباشته و توده میکرد و تاله (شاخ و برگ درختان) میانداخت، به شهر میآورد و میفروخت. شنیدهام که آن مرحوم در محرمهای تابستانی مقداری از برف خود را نذر این جوغن میکرده است.
باری هنوز صدای او در گوشم تکرار میشود: «آی برف» خدایش بیامرزد.
بزرگترین و قدسیترین جوغن نیریز در معرض شکستن و متلاشی شدن است؛ دیوارههای داخلی آن ترک برداشته و شکستگیهایی در آن دیده میشود.
امید است که مسئولان میراث فرهنگی شهر در ترمیم و نگاهداشت این یادمان که آفریده دست سنگتراشان هنرمند نیریزی است، همت ورزند.
جوغنهای نیریز در اندازهها و رنگها و شکلهای گوناگون جلوهگری میکنند. تصویر نمونهای از جوغنهای سنگی نیریز را که گویا از سنگهای سرخفام قلات خضر ساخته شده است و هم اکنون در مالکیت دوست عزیز ما جناب آقای حاج محمد راهوار است، در پایان همین مقاله زیارت خواهید نمود.
رووار بافی و ملکیدوزی از پیشههای دیگر مردم شریف شهر ما بوده است که باز میتوان ابزارهای تولید و نمونههایی از رووارها و ملکیهای نیریزی را در موزه مردمشناسی نیریز گرد آورد و به نمایش گذارد.
راستی در شهری که در بیشترینه خانههایش زنان زحمتکش، هنر و ذوق خود را در نقش حَورهای صندل و علی بیگی و... قالیها مینمایاندهاند، نباید مکانی برای نمایش دست کم یکی دو نمونه از قالیها و دیگر فرشهای زنان نیریز و ابزارهای تولید آنها: شانه و تخته و... وجود داشته باشد؟
کار افزارها و وسایل زندگی مردمان این شهر در دههها پیش کم نیستند.سه چهار سال پیش بود که سالار بانوی فرهنگی خردمند ما، بهشتیروان فاطمه آزاد که دل و جان به خدمت فرهنگی بسته بود در نشستهای فراوانی که با او داشتم میفرمود یکی دو نیسان از کارافزارهای قدیمی شامل: چرخ چاه، دول، سِد (نردبام)، انواع سینیها، تابه و تخته نانپزی، سُپ، جوغن و ... را از خانه پدریاش به یکی از موزههای شیراز بردهاند. بنا شد که نگارنده نامهای بنویسد و با پیگیری رئیس محترم اداره میراث فرهنگی نیریز این وسایل و مواریث که بیشترینه آنها دستساختهای پیشهوران هنرمند این شهر است به موزه نیریز و زادبوم خود برگردند چه مسئول موزه شیراز با این برگشت به سبب نبودن فضای کافی در موزه شیراز موافقت نموده بود اما دریغا که این امر بسیار مهم به تعویق افتاد و بانوی نیکوکار و خیّر ما از تنگنای قفس خاک آزاد شد و رفت. رحمتالله علیها.
کوتاه سخن اینکه پیش از نیستی واپسین میراثهای عزیز و ارزشمند فرهنگی شهر بایسته است موزه مردمشناسی در حد و اندازه نیریز در این شهر بنا گردد. این بایستگی و ضرورت، انگیزهای برای نگارش این یادداشت گردید.
در پایان از آقای حاج محمد راهوار که تصاویر پارهای از اشیاء و ابزارهای قدیمی را در اختیار من نهادند، از آقای حسین رهبر فرهنگی بازنشسته بابت تصاویر شانههای قالیبافی، از آقای جلیل چوببر به خاطر اینکه اجازه دادند تا از برخی اشیاء چوبی قدیمی عکس بگیرم، از آقای حبیب حائم که درباره جوغن سنگی محله گیا توضیحاتی لطف فرمودند و همچنین از آقای سلمانپور داماد مرحوم حسن مجیدپور فروتنانه و بیکرانه سپاسگزاری میکنم.