تعداد بازدید: ۱۵۷۵
کد خبر: ۸۴۴۱
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۸ - 2020 09 August
زبونُم لال، زبونُم لال

در طایفه ما هم هنوز مثل خیلی از طایفه‌ها، بزرگانی وجود دارند که هیچ کسی اجازه ندارد روی حرفشان حرف بزند!


برای هر کاری مخصوصاً ازدواج و خواستگاری، بارداری و زایمان، یا خدای نکرده مرگ و میر و مراسم ختم، با آنها مشورت می‌شود و به نوعی حرف آخر را آنها می‌زنند!


در این طایفه نسبتاً بزرگ، حاج ابراهیم و همسرش که از همه مسن‌تر هستند احترام خاصی دارند و رتق و فتق امور بدون مهر تأیید آنها انجام نمی‌شود!


اما با همه تجربه و دلسوزی و نیت خیری که آنها در نظراتشان دارند بعضی وقتها هم خودخواهی و دوگانگی در رفتارشان برای کارها خودنمایی می‌کند!


یعنی می‌خواهم بگویم که این بزرگان هم بعضی وقتها از این موقعیتی که سن و تجربه و البته لطف طایفه به آنها داده سوء‌استفاده می‌کنند!


برای مثال همین یک ماه پیش همه طایفه دور هم جمع شدیم تا برای مراسم عروسی نسترن، دختر خاله رضوان، برنامه‌ریزی و شور کنیم! حاج ابراهیم و خانمش به بهانه کرونا و نگرانی از انتشار این ویروس منحوس، قشقرق و جار و جنجالی به پا کردند که بیا و ببین! هرچه نسترن اصرار می‌کرد که قول می‌دهد صندلی‌های مهمانان در تالار عروسی را با فاصله دو متری از هم قرار دهد و به جای شربت و آب، الکل و ضد عفونی به ملت تعارف کند، افاقه نکرد که نکرد! زن حاجی ابراهیم آنقدر با عصبانیت حرف می‌زد که دهانش کف کرده بود!


تا یک نفر می‌خواست به نفع مراسم عروسی حرف بزند هزار تا برچسب به او می‌چسباند که: هاااا مست کردید؟! دلتون هوای رقاصی کرده؟! قر توی کمرتون خشک شده؟! می‌خواید برای آرایشگاه‌ها و لباس فروشی‌ها نقد کنید؟! بعدشم کرونا بگیرید و بفتید گوشه خونه برای ما دردسر درست کنید؟!


صحبتش به بیماری کرونا و رعایت پروتکل‌های بهداشتی که رسید همه طایفه قبول کردند که نسترن، دختر خاله رضوان مراسمش را خلوت و بی سرو صدا بگیرد! 


از آن ماجرا چند روزی نگذشته بود که با خبر شدیم حاج ابراهیم، بزرگ طایفه، دار فانی را وداع گفته است! همه طایفه سریع در خانه آنها جمع شدیم!


 با ذهنیتی که از منتفی شدن مراسم عروسی نسترن به علت کرونا و جلوگیری از انتشار آن توسط همسر حاج ابراهیم داشتیم مطمئن بودیم که برای تشیع و ختم حاج ابراهیم برنامه مفصلی نیست! اما همسر حاج ابراهیم چشمهایش را اندازه یک تخم‌مرغ بزرگ دراند و با عصبانیت گفت: به به... مگه یک کله چغندر قراره زیر گل بره که مراسم برگزار نشه؟! مگه حاجی آدم کمی بوده که ختم و خاکسپاری نداشته باشه؟! مگه شما عاطفه و احساس ندارید؟! کرونا کجا بوده؟! تا خدا نخواد برگی از درخت نمی‌افته! عمر دست خداست!!!


خلاصه اینکه آگهی برای حاج ابراهیم چاپ شد چند برابر کارتهای عروسی نسترن و و بیرق و پرچمهایی سفارش داده شد در حد کارناول‌های تورنتو و بستنی و شربتهایی سرو شد در حد جلسات برج میلاد و ازدحامی شد مثل استادیوم آزادی!


بنده در مراسم حاج ابراهیم نسترن را ندیدم، ولی یک بام و دو هوا دیدم سلام رسوند به همتون!!!
قربانتان غریب آشنا 


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها