تعداد بازدید: ۱۱۷۱
کد خبر: ۸۴۰۹
تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۶ - 2020 02 August
سرمقاله
امین رجبی سردبیر

یکی از مشخصه‌های بازارِ این روزهای نی‌ریزِ خودمان و البته بیشتر شهرهای کشور کسادی است. همه‌ی بازاریان از بازارِ بی‌رونق و کسادی می‌نالند و صبح تا شب در انتظار مشتری می‌مانند و عملاً تسلیم این شرایط شده‌اند. از پارچه‌فروش و کفاش گرفته تا فروشنده لوازم خانگی و نجار و آهنگر.
دلیل آن هم روشن است: کرونا و در کنار آن تورم عجیب و غریب و رکود.


بی‌پولی مردم موجب شده خریدها بیشتر برود به سمت ضروریات. در این شرایط برای کسی انگیزه و یارای خرید رفتن باقی نمانده است.


بعضی از این مسائل در اختیار  مغازه‌دار نیست و او کاری نمی‌تواند بکند. اما تسلیم شدن و دست روی دست گذاشتن هم کار عاقلانه و درستی نیست و او را به سراشیبی می‌برد.


اما در شهرهای بزرگ و بویژه تهران، شرایط متفاوت است. آنها دست روی دست نمی‌گذارند و به انتظار نمی‌نشینند. در تهران مغازه‌دارها و کسبه واقعاً حرفه‌ای عمل می‌کنند و به راحتی تسلیم نمی‌شوند.


یکی از دوستان همشهری که مدتها در تهران در کار چاپ بود می‌گفت: در تهران اگر کسی بیاید دم در چاپخانه و بگوید سیب‌زمینی می‌خواهم، نمی‌گویند نداریم. طرف را نگه می‌دارند و از جایی برایش تهیه می‌کنند  و مقداری هم سود می‌برند.


البته که این یک تمثیل است، ولی به خوبی نشان می‌دهد که یک کاسب‌کار تهرانی چگونه فکر می‌کند و پول در می‌آورد.


چندی پیش مصاحبه یک جوان ٢٣ ساله کارآفرین را می‌خواندم که در تولیدی لباس او نزدیک به ١٢٠ نفر  کار می‌کردند. ٢٣ سال سن با ١٢٠ نفر اشتغال‌زایی مستقیم! شاید در نگاه اول برخی بگویند او نشسته پای ثروت پدرش وحتی به ذهنشان بیاید که اینها از راه حرام پولدار شده‌اند و به آنها لعنت بفرستند.


ولی این جوان واقعاً یک پولدار خودساخته بود که ثروتش را تمام و کمال از راه آبرومند و با تلاش خودش به دست آورده بود.


او یک زمانی شاگرد یک تولیدی لباس در بازار تهران بوده. خودش گفته بود: آن زمان صاحبکارم به من پول می‌داد تا با تاکسی بروم و پارچه‌ها را از آن طرف تهران تهیه کنم و برای او بیاورم. اما من به جای این که با تاکسی رفت و آمد کنم، رفتم و با دردسر یک موتورسیکلت خریدم و با همین موتورسیکلت پارچه‌ها را جابه‌جا می‌کردم و کرایه‌ای که صاحبکارم می‌داد سهم خودم می‌شد

در راه رفت هم چند مسافر را با همین موتور جابه‌جا می‌کردم. صبح‌ها هم یک ساعت زودتر بیرون می‌زدم و تا به سر کار برسم در مسیر خانه تا بازار تهران با موتور مسافرکشی می‌کردم. با این کار عملاً در مدت کوتاهی پول موتورسیکلت را در آوردم.


او گفته بود: آنقدر برای صاحبکارم خوب کار کردم که در بازار تهران به او پیشنهاد دادند مرا به آنها بفروشد ولی او قبول نکرد. من بعد از مدت کوتاهی خودم با زحمت فراوان یک تولیدی کوچک راه انداختم و حالا یکی از تولیدی‌های بزرگ پوشاک در بازار تهران را دارم.


ببینید یک جوان ۲۳ ساله در تهران چطور کار می‌کند و از کوچکترین فرصتها برای پول درآوردن بهره می‌برد.


این جوّ در بین کسبه تهران زیاد دیده می‌شود اما با عرض معذرت در نی‌ریزِ خودمان بعضی کاسب‌کارها ۱۸۰ درجه با این روحیه فاصله دارند.


یک بار برای خرید یک قطعه ماشین به یک فروشگاه در نی‌ریز رفتم. صاحب مغازه جواب سلام من و بقیه را درست نمی‌داد و آنها را خوب راهنمایی نمی‌کرد. مقداری آنجا ایستادم و او با بی‌خیالی یک مشتری را رد می‌کرد و در حین نشان دادن جنس به مشتری با او قصه می‌گفت و وقت دیگران تلف می‌کرد. حدود ١٥ دقیقه که آنجا بودم یک بار نپرسید چه  می‌خواهی. چند بار خواستم از مغازه بیرون بروم و جای دیگری خرید کنم ولی ناچار بودم همانجا بمانم تا کار انجام شود.


بعد هم به سردی جوابم را داد. باور کنید صدبار پشیمان شدم که چرا از آن مغازه خرید کرده‌ام. چه بهتر است که در چنین مواقعی، صاحب مغازه از مشتری‌ها بابت معطلی عذرخواهی کند و خیلی سریع کار همه را راه بیندازد.


یا یک بار ظهر جمعه که خیابانها خلوت بود به یک فروشگاه بزرگ موادغذایی رفتم که حداقل بالای ٢٠٠ میلیون تومان جنس داشت. جوان فروشنده با دوستش نشسته بودند و در موبایل با هم کلیپ می‌دیدند و تخمه می‌شکستند. خب در چنین جایی که خانمها رفت و آمد می‌کنند، این کار مناسب نیست. الان که مطلب را می‌خوانید آن مغازه تعطیل شده است.


البته روز به روز این نکات منفی کمتر می‌شود و بعضی فروشگاه‌های ما انصافاً مشتری‌مدار هستند.


باید اداره‌ای مثل صنعت، معدن و تجارت (صمت) یا اتاق اصناف دوره‌های مهارت کسب و کار و بازاریابی را برای بازاری‌های نی‌ریز برگزار کند و هزینه آن را هم بگیرد. این که چطور با مشتری برخورد کنند، یا راه‌های کسب درآمد بیشتر را آموزش دهند.


در این دوران رکود و کرونا، دست روی دست گذاشتن کار را خراب‌تر می‌کند.


بی‌تردید وقتی بازار در رکود است، باید تبلیغ بیشتری کرد، تغییر راهبرد داد، دنبال سلیقه مشتری رفت، بازارهای جدید پیدا کرد، سود را پایین آورد، با مشتری بیشتر مدارا نمود، و از فضای مجازی بیشتر بهره برد. در حالی که بازاریان ما تبلیغات را می‌گذارند برای روزهای پر فروش و در روزهای رکود به لاک خودشان فرو می‌روند.


انگلیسی‌ها مثلی دارند که اگر  برای کسب و کار خودت ١٠ دلار پول داری، یک دلار را سرمایه‌گذاری کن و ٩ دلار را برای تبلیغات کنار بگذار.


یک بار از یک مغازه‌دار همشهری پرسیدم: چرا دیروز ساعت ٩ مغازه بسته بود؟ خنده تلخی کرد و گفت: این روزها مشتری نیست آدم می‌گوید بخوابم بهتر است.


همینجا باید به خانمها تبریک بگویم. اخیراً دیده‌ام که در نی‌ریز خانمها بیشتر به بازار وارد شده‌اند و برای خودشان یا همراه با همسرشان کسب و کار راه انداخته‌اند. آنها واقعاً بهتر از مردان مدیریت و بازاریابی می‌کنند، و مشتری‌مدارترند. آفرین به آنها.


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها