چند ماهی است کرونا این مهمان ناخوانده در جامعه ما میتازد و روز به روز آمار مبتلایان را بالا میبرد. جالب اینجا است با وجودی که مردم میدانند یک فرد ناقل میتواند این ویروس را به چند نفر دیگر انتقال دهد و مهمترین راه پیشگیری از آن ماسک زدن است، اما عدهای کرونا را جدی نگرفتهاند و شاهد افزایش میزان مبتلایان به این بیماری هستیم.
واقعاً چه چیزی باعث میشود که برخی از ماسک استفاده نکنند؟ و چرا به این راحتی با جان خود و عزیزانشان بازی میکنند؟
افزایش روزافزون مبتلایان به کرونا در نیریز بهانهای شد تا سری به خیابانها و کوچه پس کوچههای شهر بزنیم و با افرادی که رعایت مسائل بهداشتی را نمیکنند، گفتگو کنیم.
با ماسک احساس خفگی میکنم
علیمحمد دمیری را در کنار دوستش میبینم. او ٧٢ - ٧٣ سال سن دارد. وقتی علت ماسک نزدنش را میپرسم، میخندد و میگوید: «پیش پای شما داشتم به دوستم میگفتم حاجی! از من و تو سن و سالی گذشته؛ حتماً ماسک بزن. به من نگاه نکن که چند سال پیش عمل کردهام و نمیتوانم ماسک بزنم. خیلی زود نفسم میگیرد. به خاطر همین سعی میکنم خیلی کم از خانه بیرون بیایم. »
دمیری میداند که مشکلات کرونا چیست و چه عوارضی به دنبال دارد. میگوید: «کسانی که بیماری زمینهای دارند، بیشتر در معرض خطر هستند. حتی عوارض آن را میدانم. اما متأسفانه وقتی ماسک میزنم، احساس خفگی به من دست میدهد. به فرزندانم مرتب توصیه میکنم بدون ماسک بیرون نروند. هرچند آنها زیاد اهل بیرون آمدن هم نیستند.»
خانم جوانی که بدون دستکش و ماسک همراه با کودک خردسالش در صف خودپرداز بانک ملت ایستاده، میگوید: «من هیچوقت از ماسک استفاده نمیکنم. اگر هم روزی کرونا بگیرم، به همه اعلام میکنم از من دوری کنند تا زیر دِین کسی نباشم.»
او که ظاهراً در مورد این بیماری اطلاعات کافی ندارد، در جواب سؤالم که میپرسم در طول دوره درمان و یا عوارض این بیماری به این کودک هم فکر کردهای، می گوید: «او را دست مادر یا مادر شوهرم میسپارم؛ هر چند به خدا ایمان دارم که بیمار نمیشوم.»
آخرش مرگ است
ابوالفضل و حسین دوستانی هستند که برای تفریح و گردش به آسیاب خبار آمدهاند. آنها که تا همین امروز اصلاً از ماسک استفاده نکردهاند، درمورد علت آن میگویند: «ما راننده هستیم و مرتب از این شهر به آن شهر میرویم. خیلی هم دوست داریم رعایت کنیم؛ اما نمیشود. منِ راننده باید غذا از بیرون بگیرم، بارنامهها مرتب دست به دست میشود، هوای بعضی شهرها و کارخانهها آلوده است و اصلاً نمیتوانم رعایت کنم. در ماشین هم که جز خودم و شاگردم کسی نیست؛ به خاطر همین از ماسک استفاده نمیکنم.»
وقتی از عوارض این بیماری میگویم، ابوالفضل چهرهاش درهم میرود، لحظهای فکر میکند و میگوید: «پدرم بیمار است و سعی میکنم کمتر به خانه بروم. از جان خودم هم سیر هستم؛ چرا که آخرش مرگ است و اصلاً هم برایم مهم نیست که حتی تمام ریهام را از دست بدهم. زندگی ما مردن تدریجی است. اگر یک روز همراه این ماشین نباشم، آخر ماه قسط از یک طرف و استهلاک ماشین از یک طرف من را از پا در میآورد؛ پس مردن با کرونا سنگینتر از سکتهکردن است.»
دوستش حسین که ٣١ ساله است، در جوابش میگوید: «اینها همه و همه سیاست دولت است. ما در فضای مجازی گروهی داریم به نام رانندگان که حدود ٢٢ نفر هستیم. هیچکس هم از ماسک استفاده نمیکند. تا امروز هم هیچکدام از ما کرونا نگرفتهایم. میگویند این بیماری از طریق تنفس هم منتقل میشود که ما در جاده هیچکس را نمیبینیم. این هوای آزاد هم برای استفاده است؛ نه برای ماسکزدن.»
کرونا بدتر از بیماری اعصاب و روان نیست
خدیجه طاطی ماسک را ضروری نمیداند و میگوید: «من همه پروتکلهای بهداشتی را رعایت میکنم و به اماکن عمومی نمیروم. سعی میکنم فاصله را رعایت کنم، دستهایم را مرتب بشویم و وسایلی را که به خانه میبرم ضدعفونی کنم؛ اما در خیابان نمیتوانم ماسک بزنم؛ چون نفس کشیدن برایم سخت میشود. »
خودش را معرفی نمیکند. به نظر ٣٢-٣٣ ساله میرسد که در مطب سونوگرافی او را میبینم. میگوید: «روزهای اول ترس از کرونا بود و همه ماسک میزدند و از دستکش استفاده میکردند. دکتر آل داود گفت ماسک جلو انتشار این ویروس را نمیگیرد؛ مردم هم ماسک را گذاشتند کنار. اما الان تأکید دارند که از ماسک استفاده کنند. من معمولاً استفاده میکنم و شوهرم هم که در معدن کار میکند، مرتب از ماسک استفاده میکند. اما واقعاً حرفهای رسانهای را قبول ندارم. در خیلی از سوپرمارکتها و میوهفروشیها از ماسک و دستکش استفاده نمیکنند و هیچ نظارتی بر آنها نیست.»
همان طور که منتظر است نوبتش شود و صدایش کنند، ادامه میدهد: «هر بیماری عوارضی دارد؛ اما هیچ چیز بدتر از اعصاب و روان نیست. در این اوج گرانیها شاید خرید یک ماسک ٢ هزارتومانی هم برای ما سخت باشد.
چرا دولت و یا شبکه بهداشت به افراد کارگر یک بسته ماسک هدیه نمیکند، اما در عوض به کارمندان هفتهای یک بسته ماسک و دستکش میدهد؟ هیچکس نمیداند که ما هم از بیماری میترسیم؛ اما دستمان جایی بند نیست.»
پسرک میوه فروش در حال مرتب کردن میوههای مغازه است. نه ماسک دارد و نه دستکش. وقتی از او میپرسم که چرا ماسک ندارد، میگوید: «الان ٥ماه است که میگویند رعایت کنید تا کرونا نگیرید. من الان ماسک بزنم کرونا میرود؟ ما میوهها را از میدان ترهبار میآوریم آیا آنجا همه ماسک زدهاند؟ آیا آن بندهخدایی که میوهها را چیده ماسک زده بوده یا دستکش استفاده کرده؟ روزی هزاران نفر از اینجا رد میشوند، هیچکس عطسه نمیکند؟! من که نمیتوانم روی میوههایم را بپوشانم یا مشتری که میآید خودش میخواهد انتخاب کند. ما که نمیتوانیم سختگیری کنیم که میوه بستهبندی باشد. میوه سالم و ناسالم داریم؛ کوچیک و بزرگ است! مردم به سختی خرید میکنند. با این گرانی و تورم آیا حق انتخاب ندارند؟ هرکسی باید خودش رعایت کند. من خودم الان دستهایم را شستهام و میوهها را مرتب میکنم.»
یکی از مشتریانش همان طور که با اعصاب خوردی سیبها را در سبد میچیند، میگوید: «من اگر کرونا بگیرم، خودم را جایی قرنطینه میکنم که هیچکس را بیمار نکنم؛ هرچند به دلیل استفاده زیاد ازمواد مخدر، ریهای برایم نمانده است.»
کرونا دروغ است
از کنار صندوق رضویه عبور میکنم. افراد زیادی در صف هستند. از بین دهنفری که آنجا ایستادهاند، فقط یکی از آنها ماسک ندارد و اصرار دارد که به بانک برود. کارمندی که کنار در ایستاده به او اجازه ورود نمیدهد. مرد که به نظر ٦٣-٦٢ ساله میرسد، میگوید: «کرونا دروغ است. در فضای مجازی و گوشیها میگویند چندین نفر مردهاند. ملت از وضعیت سخت زندگی دارند میمیرند.»
زنگ خطر کرونا به صدا درآمده است
ابوالفضل خادمی مغازهدار است و وسایل پارچهای آشپزخانه و دیگر وسایل پارچهای و پتویی جهیزیه دارد. همان طور که مغازه را مرتب میکند، میگوید: «تازه مغازه را باز کردهام؛ برای همین ماسک ندارم. اما حتماً استفاده میکنم و حتی به مشتریهایم ماسک میدهم. »
او در مورد علت ماسکنزدن جوانها میگوید: «جوانها چیزی برای از دست دادن ندارند. میگویند یک مردن بدهکاریم. یک نفر خانه دارد، زندگی و زن بچه دارد دلش میسوزد؛ اما هستند کسانی که در خانه اجارهای نشسته و بچهها هر کسی دنبال زندگی خودشان هستند. بعضیها فکر میکنند یک سرماخوردگی است که دوره درمانش دو هفته طول میکشد و تمام؛ اما از عوارض آن خبر ندارند. »
همان طور که ماسک را روی صورتش تنظیم میکند، میگوید: «ما ایرانیها به دلیل وضعیت آلودگی و اعتیاد ریههایمان خراب است. مشتری دارم که با فرزندش آمده و مرتب به وسایل دست میزند. وقتی به او میگویم این بیماری تو را از پا درمیآورد و دو هفته در کمای مصنوعی هستی، به فکر بچههایت باش،خیلی برایش طبیعی است و اصلاً حرف من را جدی نمیگیرد.»
ادامه میدهد: «زنگ خطر کرونا در شهرستان به صدا درآمده است. من خودم یک مغازهدار هستم؛ اما واقعاً شبکه بهداشت و درمان باید مغازهها را ببندد تا مردم بیشتر رعایت کنند؛ چون نتیجه کار به نفع خود ما است.»
خادمی به خاطرهای اشاره میکند و میگوید:« روزی حرفی زدم که فردا همان خانم ماسک زد. گفتم چرا ماسک نزدی؟ گفت نیاز نیست؛ فاصله را رعایت میکنم. گفتم چند شب پیش مهمانی بودیم که ٥ نفرمان ویروسی شدیم و الان هم من ناقل هستم؛ اما به خاطر اجاره مغازه مجبور شدم بیایم و مغازهام را باز کنم. اول دعوایم کرد. بعد هم ماسکی را که به او دادم زد. از فردای همان روز او را چند بار در خیابان دیدم؛ در حالی که ماسک زده بود.»
غول بیشاخ و دم
زهرا رحمانی ٤١ ساله، معتقد است ماسک هیچ تأثیری ندارد. میگوید: «ماسک بزنیم، هوا را چه کنیم؟ همه وسایلی را که از بیرون میخریم، نمیشود بشوییم. همه اینها بهانه است. من فاصله را حفظ میکنم؛ ولی اصلاً یک دقیقه هم نمیتوانم ماسک بزنم. کو تا حالا که من کرونا بگیرم و ریهام را از دست بدهم؟»
فاطمه آزادی بازنشسته است. او را در داروخانه میبینم. وقتی از او میپرسم چرا ماسک نزدی، میگوید: «همیشه میزدم؛ اما امروز خواستم بیایم بیرون دیدم تمام شده. گفتم سر راه از داروخانه میخرم.»
همان طور که چادر را به جای ماسک جلوی دهانش گرفته، ادامه میدهد: « بیماری که نیست؛ غول بیشاخ و دم است. من که واقعاً میترسم. الان نزدیک ٥ ماه است رعایت میکنیم. همه چیز برایمان عادی شده، غیر از ترس و استرس این فلفل ریزه میزه. اما چکار کنم که نمیشود به خیابان نیایم. روزانه کلی خرید و کار اداری و بانکی پیش میآید.»
از پیرمردی که روی صندلی نشسته، میپرسم چرا ماسک ندارید؟ با خنده میگوید: «وقتی میزنم تنگی نفس میگیرم. هر چند بچههایم مرتب اصرار دارند که ماسک بزنم.»
خودش را نوروزی معرفی میکند. ماسک را از جیبش بیرون میآورد و میگوید: « تازه آن را برداشتهام که نفسی تازه کنم. میدانم خیلی درد بدی است؛ مخصوصاً برای ما که سن و سالی ازمان گذشته. با این خصوصیاتی که از این ویروس میگویند، پایمان به بیمارستان برسد میمیریم. میدانم که اگر فرد آلوده و فرد معمولی هر دو ماسک داشته باشند، امکان ابتلا خیلی کم است. وقتی بیماران را در تلویزیون میبینم، همه تنم بیحس میشود. میگویم این دم آخری خدا کند مردن خوبی داشته باشم و جنازهام را با آهک نسوزانند.»
در خیابان ایستادهام. همه جا شلوغ است و تردد زیاد. تقریباً بیش از ٨٠ درصد مردم ماسک زدهاند. پیرمرد ماسک را جلوی دهانش میگذارد و عصازنان از آنجا رد میشود. با خود میگویم وقتی پیرمرد ٨٠ ساله به خاطر احتیاط ماسک میزند، چرا جوانان ما به خاطر یک ساعت ماسک زدن احساس خفگی میکنند و حاضر نیستند به خاطر عزیزان خود یک ساعت را تحمل کنند؟ اصلاً سؤال اینجا است که چرا این اصناف همچنان فعالیت میکنند؟
نظر شما