تعداد بازدید: ۳۸۹۷
کد خبر: ۸۲۱۲
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۳ - 2020 24 June
عصر جمعه‌ای همراه خانواده از خانه بیرون زدیم تا هوایی تازه کنیم. تصمیم گرفتیم کنار قنات شادابخت بنشینیم.

واقعاً شلوغ بودبه حدی که باید جستجو می‌کردی تا بتوانی جای مناسبی گیر بیاوری. خانواده‌ها هر چند متر نشسته بودند و خدا را شکر خوش بودند. بخشهایی از این قسمت با همت شهرداری موزائیک‌فرش شده و درختان زیبایی هم کاشته‌اند که در حال قد کشیدن هستند. آب جوی هم لبالب می‌رفت. 

بالاخره جایی پیدا کردیم و نشستیم. در همین حین دمپایی فرزندم را آب برد. با عجله دنبال آن رفتم که دیدم مرد خانواده کناری آن را از آب گرفت و به من داد. همین بهانه‌ای بود که آشنایی مختصری پیدا کنیم و نیم ساعتی با هم حرف بزنیم.

کارمند بود و فوق لیسانس داشت. از مشکلات اقتصادی و کرونا و چه و چه سخن گفتیم. از جمله یکی از صحبتهایی اعتراضی او زباله‌هایی بود که آنجا وجود داشت و حتی شناور روی آب می‌رفت. از این که مردم ماشینشان را در جوی آب می‌شویند. این که برخی صدای پخش ماشین را بلند می‌کنند  و برای بقیه مزاحمت ایجاد می‌شود. این که بعضی‌ موتوری‌ها و ماشینها ویراژ می‌دهند و آرامش بقیه را هم می‌زنند. درست می‌گفت. آن زباله‌ها و آلودگی‌های صوتی با این همه زیبایی و طراوت و هوای خوب، همخوان نبود.

هوا تاریک شد و مردم به تدریج در حال رفتن بودند.

آن آقای کارمند هم خداحافظی کرد و رفتند. وقتی می‌خواستند بروند دیدم خانمش شیشه ماشین را پایی کشید و پلاستیک کوچک زباله‌هایشان را پرت کرد بیرون و رفتند.

با خودم گفتم ما به جای «شعور»، ملت «شعار» هستیم. کاش هر کدام از ما به سهم خودمان طبیعت و شهر و محل زندگیمان را آلوده نمی‌کردیم و این همه دیگران را مقصر وضع موجود نمی‌دانستیم.

#خودمان_چه_کرده‌_ایم؟

با احترام: شهروند درجه 2
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها