همانطور که میدانید ما نیریزیها به پدربزرگمان میگوییم «آغا»!
من پدربزرگی دارم که چون مردم محل او را «مشتحسن» صدا میکنند ما نوهها هم او را «آغا مشتحسن» صدا می زنیم!
آغا مشتحسن من، دیوار به دیوار خانه ما در یک خانه بزرگ و قدیمی که پر از دار و درخت است و هنوز طویله و کاهدان دارد زندگی میکند!
یک روز صبح زود مثل همه صبحها، صدای ذکر و صلوات و نجوا و گاهی اوقات آوازهای نیایشی آغا مشتحسن به گوش میرسید! اما آن روز در نجواهای آغا مشتحسن کمی گله و شکایت و غُرغُر هم به گوش میرسید!
مثل همیشه خودم را از دیوار کوتاه بین خانه خودمان و آغا بالا کشیدم و سلام و صبح بخیر گفتم و پرسیدم : آغا چی شده؟! چرا گلهمندی؟!
آغا مشتحسن دستش را زیر کلاهش کرد و در حالی که کله کچلش را میخاراند گفت: هنوز از شوک ثبتنام قرعهکشی خرید نقدی اتومبیل خلاص نشده بودم که تلویزیون یک شوک دیگری بهم داد!
بعد خنده تلخی کرد و گفت: میدونی چرا شما جدیدیها اینقدر زود گول میخورید؟! برای اینکه روغن پاک و کله پاچه و مخلوط تخممرغ محلی با قوورمه نمیخورید!
من که حسابی از حرفهای آغام گیج شده بودم گفتم: آغا جون بگو بدانم چی شده که شما را اینقدر به هم ریخته؟!
خندید و گفت: هیچی آغا چیز مهمی نیست برو برای خودت قرعهکشی خرید ماشین ثبتنام کن!
وقتی اصرار من را دید نفس عمیقی کشید و گفت: صبح زود تلویزیون را روشن کردم شاید دوتا کلمه اخبار درست و حسابی بشنوم اما مثل همیشه اولویت تلویزیون به تبلیغ بود و باز هم تبلیغ! لابهلای همه تبلیغها از شیرمرغ و جون آدمیزاد و کرم جوانسازی و داروی بلندقدی و کفشهای پیادهروی و انواع چای و صد البته روغنهای مایع، ناگهان یک تبلیغ توجهم را جلب کرد و خیلی درد به دلم آمد؛ و آن اینکه چند تا بچه کوچولوی مامیپوش را برای تبلیغ پوشک نشان داد!
گفتم: چه اشکالی دارد آغا جون! تمام دنیا برای پوشک مامی بچهها تبلیغ میکنند!
پدر بزرگ آهی کشید و گفت: برای همین هست که میگویم یه کم روغن خوش بخورید که کلهتان درست کار کند و گول تبلیغات را نخورید! آخه داخل تبلیغ بچه میگه «دوستت دارم مای بیبی!»
گفتم: خب چه اشکالی دارد! بچهها که نباید از بنز و ویلا و سکه و دلار و کانادا خوششان بیاید!!! بچه از مامیهای نرم و راحت خوشش میآید آغا جون!!!
خنده تلخی کرد و گفت: آخه خنگ خدااااا... بچهای که اینقدر خوب حرف میزند جونش بالا میاد بگه منو ببرید دستشویی؟!!!
بعد نگاهی به من انداخت و در حالی که داخل اتاقش میشد گفت: برو... برو که قرعهکشی خرید ماشینت دیر میشه!!!