تعداد بازدید: ۳۱۸۴
کد خبر: ۸۱۴۴
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۷:۴۴ - 2020 07 June

برنج‌ها را ریختم توی کاسه تا آنها را بخیسانم‌ که بی‌بی عین اجل معلق آمد بالای سرم...


- دری چکار می‌کنی؟ ها؟


- دارم برنج خیس می‌کنم برا ناهار بی‌بی...


- برنج؟


- آره بی‌بی جون، گفتم ظهر یه چلو خورشت قیمه بزنیم با هم، نظرتون چیه؟


- نظرُم منفیه، توام غلط زیادی کردی، زودی برنجارِ بیریز سر جاش، زود باش...


- وا، چرا بی‌بی جون خب؟


- بری چه ندَره، دختر میفمی برنج شده گُنی چن؟ لپه کیلویی سی هزار تومن... گوشت خو دیه هیچی نگو...


- چکار کنم بی‌بی؟ پس ظهر چی بخوریم؟ والا من دارم دچار سوءتغذیه می‌شم، همینطوری پیش بره تموم میشما!


بی‌بی پشت چشمی نازک کرد...


- نترس، تو هیچ مرگیت نیزنه، بری ظُرَم تیلیت ماس دریم.


- بی‌بی ماس که دیروز خوردیم، حداقل اجازه بدین نیم کیلو سبزی بخریم.


- دختر تو ای کولینا کی سبزی میسونه؟ اصن نیشه خاطرجم بیشی...


*****


روی تخت توی حیاط نشسته بودم که بی‌بی از در آمد تو.


- خوبی بی‌بی جون؟


- دکتری؟


- نه.


- پ مرض دری اَوال منه می‌پرسی.


- چتونه بی‌بی جون؟ باز چی شده؟


- آدم یَی چییِی مینه شاخ درمیَره... الان زنِ مش رجبه دیدم یَی پلاسیکی دسُش بود یَی عالم میوه توش بود، اَ هندونه گرفته تا موز و پرتغال و هلو و طالبی... همه چی...


- خب این کجاش تعجب داره بی‌بی؟


- میگم مردم چیطو همتی درَن که میوه گیرون میسونن میخورن... وَضوشونم اوطو خوب نیسه، ولی اَ خودشون بد نیگذرونن...


- والا به نظرم بی‌بی اونایی که دارن بدترن والا، دلشون نمیا یه لقمه نون درست بخورن.


بی‌بی چشم و ابرویش رفت توی هم...


- منظورُت کی بود؟


- هیچی بی‌بی جون، کلی گفتم...


بالای سرم ایستاد...


- میگم با کی بودی؟ میگی یا نه؟


نگاهش کردم..‌.


- هیشکی بی‌بی باور کنین همینطوری گفتم...


عصایش را آورد نزدیک صورتم...


- بوگو غلط کردم...


- وا برا چی بی‌بی خب؟


- میگم بوگو غلط کردم...


- غلط کردم بی‌بی، اشتباه کردم... ببخشید...


دستش را آورد جلو...


- دسُمَم ماچ کن!


دستش را بوسیدم و سری تکان دادم که دوباره گفت:


- بری چه کلّته مث ملو تکون میدی...


- غلط کردم بی‌بی، ببخشید، اگه لازمه تا دوباره دستونو ببوسم...
*****
- نزدیک غروب بود که رفتم کنار بی‌بی نشستم...


- بی‌بی...


- هووووم...


- بی‌بی جونم...


- ها؟


- بی‌بی...


- خو گولِی برنو، چه مرگُته دختر؟ بوگو چی‌چی مِخی؟ هی بی‌بی، بی‌بی...


- شب پیتزا بخوریم بی‌بی؟


- پیتزا؟ هی پیتزا نخوردیم دیه، دختر اینا همش مویِی مریضیه...


- تو خونه دُرُس می‌کنیم بی‌بی، تازه خمیرشم من بلدم...


- لازم نکرده، من بلدم، من بلدم، من شوی دلُم هوس پنیر خالی کرده!


- آخه پنیر خالی‌ام هوس داره بی‌بی؟ بعدشم پنیر که دیشب خوردیم...


- تیری سرِ دل تو بیا که اقد کُمی نباشی دختر، مردم نون ندرن بخورن، بعد تو بری نون پنیر ناز می‌کنی... هی که گفتم نون پنیر می‌خوریم....


چند روزی به همین منوال گذشت تا اینکه...


داشتم برای خودم توی آشپزخانه چای درست می‌کردم که بی‌بی پشت سرم سبز شد...


- چکار می‌کنی ها؟


به تته پته افتادم....


- بی‌بی جون، کی اومدین شما که من متوجه نشدم؟ ببخشید تورو خدا، گفته بودین سه روزی یه بار می‌تونم چایی درست کنم، اما باور کنین خیلی هوس کرده بودم....


بی‌بی چیزی نگفت و پلاستیک مرغ و گوشت را گذاشت روی کابینت...


- اینا مال کی اَن بی‌بی؟ کجا بوده؟


- اسدم بری ظُهر...


چشمانم برق زد...


- آخ جون، جدی میگی بی‌بی؟


- ها، به قول مش موسی که صب دیدَمُش، میه ما دیه مِخِیم چقد عمر کنیم؟


بی‌بی خیره شد توی چشمانم...


- بری کی جم کنم؟ بری عاروسام؟ بری یکی مث ننِی تو که صب بخوره، گور به گوریم بده؟ خودُم میخورم، میه دَهَنُم کُته؟


- ها والا بی‌بی، راس میگین، هم شما، هم مش موسی...


گوشت را شستم و گذاشتم توی زودپز که گفت:


- هوووووی چه خَوَرُته؟ چرا اقد گوشت بار کردی؟


- چرا بی‌بی؟ میه قرار نیس ظهر خورشت سبزی بخوریم؟


- گفتم من، نه تو... تو ماس می‌خوری!!!


گلابتون


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها