- من و این همَه خوشبختی محال است، محال است، محال است. سرزمینَ من، خستَه خستَه از جفایَه، سرزمینَ من...
- چَه شده است نجیب؟ کبکت بوقلمون مَیخواند.
در حالی که بی سرعت لَباس قوندوزی و دستار سرم را مَیپوشیدم، بی زولَیخا بَگفتم: اول که بوقلمون نیست و خروس است. دوم مَیخواهم بی داخل بورس روان شوم.
- آخر صَدایت بیشتر بی بوقلمون مَیماند. بورس دیگر کوجاست نجیب؟
- هنوز نَدانم، فقط مَیدانم داخلش جذابیت زیادی دارد. یک جایی هَست که پیسَه (پول) پارو مَیکونی. فکر کونم شبیه یَک بازار یا صندوقچَه جادویی باشد که هر وقت درش را باز مَیکونی، پیسَه بیرون ریختَه مَیکوند. زولَیخا این را برایت گفتَه کونم که دیگر کندَهکاری تمام بَشد. دَوران عَیش و شادی ما رَسیده کرده است. دیگر مَیتوانیم هر چَه بَخواهیم سَودا کونیم (بخریم).
- من که از این وَلایت چَشمانم آب نَمیخورد چَنین چیزی داشتَه باشد. بی نظرم دارند سرت کلاه مَیگوذارند.
دستار سرم را جَلوی آینه تنظیم بَکردم و سوار دوچرخَه بی یَک دکَه (باجَه) خدماتی بَرفتم که بیسیار شلوغ بود.
داخل شدم و گفتَه کردم: سلام.
صاحیب دکَه سر و وضعم را نَظاره بَکرد و بَگفت: سلام جان، کوجا بودی جان؟
صَدایم را صاف بَکردم و گفتَه کردم: آمدهام داخل بورس شوم.
لبخندی بزد و گفتَه کرد: برو جان، برو جان.
- کوجا روم؟ تازه آمدهام. بَروم؟
- بی همان جایی که از آن آمدهای. مگر تبعَه غَیرموجاز نیستی؟
با عصبیت بَگفتم: خَیر، موجازم. این هم موجوزم.
کمی بی خودش آمد و گفتَه کرد: با این موجوزها نَمیتوانیم احراز هویت کونیم. تنها راهش این است که پیسَههایت را بی من بَدهی تا با آن در بورس برایت کار کونیم و یَک سودی بی تو بَدهیم.
جا خوردم و بَگفتم: مگر باید پیسَه بَدهم؟ من اگر پیسَه بَداشتم که با این شَوق و ذَوق بی اینجا نَمیآمدم. فکر مَیکردم دارم بی جایی روان مَیشوم که پیسَه پارو کونم.
صَدای خنده او و هر کس و ناکسی که در این دکَه بود، بی آسیمان بولند شد. یَکی پشت شانهام بَزد و گفتَه کرد: یا باید پیسَه داشته باشی یا مَثال من زیندگانیات را فروخته کونی و در این کار بَگوذاری. تازه بعدش هم معلوم نیست در این وَلایت چَه مَیشود. مَثال قمار است؛ ممکن است همَه را بَبازی.
پیش خودم گفتَه کردم: خوشبختی در این وَلایت مَثال سراب است. بی جلو که روان مَیشوی، نَظاره مَیکونی چیزی نیست. بهتر است بی خانَه روان شوم، کولنگم را بردارم و تا وقت کار امروز نگوذشته، بی کندَهکاری بَروم. البته اگر امروز دیگر کاری گیرم بیاید.
نجیب