این روزها محققان مختلف روی یک نظر توافق دارند که تاریخ جهان در سالهای آینده به دو بخش تقسیم میشود: پیشا کرونا و پسا کرونا.
یعنی تاریخ قبل از کرونا و تاریخ بعد از کرونا.
به همین منظور اینجانب گفتگوی پدربزرگ و نوهاش را در ٥٠ سال بعد برایتان مینویسم تا بدانیم که در دوره کنونی که دوره گذار از کرونا است چه بر سر ما میآید و حواسمان را بیشتر جمع و جور کنیم.
*****
گفتگوی پدربزرگ و نوه در سال ١٤٥٠ خورشیدی
- بابا جون، اون موقع که شما جوون بودین با حالا فرق داشت؟
- آره عزیز دلم. شما یادت نیست. اون موقع وقتی دو نفر میخواستن عروسی کنن مراسم میگرفتن و همه رو دعوت میکردن تو یه سالن بزرگ که بهش میگفتن تالار عروسی. دور هم سر میز مینشستن و میگفتن و میخندیدن و خوش بودن.
- یعنی همینطور تو هم میلولیدن؟
- آره. همه همدیگه رو که میدیدن، دست میدادن و همدیگه رو میبوسیدن و بغل میکردن.
- یعنی از رو ماسک بوس میکردن؟
- اصلاً ماسک نبود که.
- خب کرونا نمیگرفتن؟
- نه کرونا هم نبود.
- چه جالب!
- آره. اون زمان بچه ها هر روز میرفتن مدرسه.
- مدرسه؟
- آره یه ساختمون بزرگ. نمونش هنوز هست. یه جایی که ١٠ - ٢٠ تا اتاق داشت و توش پر از صندلی بود. کنار هم به ردیف مینشستن و معلم میومد بهشون درس میداد.
- یعنی دیگه لازم نبود تو خونه آموزش مجازی ببینن؟
- نه باباجون. این چیزا که نبود.
- خب مریض نمیشدن؟
- نه. تازه بچهها با همون دستای کثیف غذا میخوردن.
- چه خوب. چقدر دوست پیدا میکردن! یعنی معلمشون رو هر روز از نزدیک میدیدن؟
- آره. هر روز میدیدن. مدرسه مدیر داشت، ناظم داشت، دفتردار، مستخدم. خلاصه یه دم و دستگاهی بود. الان دیگه همه این شغلا وِل شده.
- عجب!
- آره. وقتی کسی زیارت میرفت سفره میداد همه میومدن سر سفره شلوووغ.
- عجب!
- ورزش چقدر هیجانی بود.
- چطوری.
- هیچی، مث الان نبود که دوتا تیم بیان مسابقه بدن و برن.
- آره دیدم از اینستاگرام که مسابقههای قدیمی رو پخش میکنه. چقدر آدم مینشست دور زمین. چقدر کیف میکردن. تازه هیچ کدم ماسک نمیزدن.
- آره خب. مریضی بود. مثلاً یه نفر سرما میخورد کسی نمیترسید.
- خب یه وقت بقیه مردم دنیا وا نمیگرفتن؟ مثلاً از ایران بره بقیه کشورا؟
- نه باباجون نهایت یکی دو نفر از من وا میگرفتن. تازه خود طرف سرماخورده بود میگفت من سرما خوردم با من دست ندید. مردم میگفتن نه بابا طوری که نیست.
- چقدر خوب.
- آره باباجون. مثلاً سینماها به جای الان که مردم با ماشین میرن داخل سینما و از داخل ماشین فیلم میبینن، یه سالن کوچیک داشت که همه میرفتن کنار هم مینشستن و تخمه و تنقلات میخوردن و فیلم میدیدن.
- وای باباجون چقدر شما دورهمی داشتین.
- عید نوروز که میشد مث الان نبود که با تماس تصویری با هم حرف بزنیم. از روز اول همه با هم میرفتن خونه بزرگترا. بعد همه میرفتن خونه هم مینشستن تو یه اتاق و گل میگفتن و گل میشنفتن. به بچههای کوچیکم عیدی میدادن.
- وای چقدر خوب.
- حالام بیا یه بوس به باباجون بده برو که کلاس آنلاینت داره شروع میشه غیبت میخوری.
- نه بابا جون بوس نمیدم. تازه شما صبح یه سرفه هم کردین باید تست بدین.
امضاء: قُلمراد