تعداد بازدید: ۷۴۳
کد خبر: ۷۶۹۶
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۳ - 2020 24 February

 بی‌بی گفت:
بع، یَی چی بری خودوت میگی صغری، مش هاشمِ خدازده یَی موقِی بری خودوش کسی بوده، دبدبه کبکبِی داشته، صد تا آدم سَرِ سُرفه‌ش نون می‌خوردن، میه میشه بَرَش سالگرد نگیرین؟
صغری اشکِ گوشه چشمانش را گرفت...

- یَی چی بری خودوت میگی بی‌بی، اَ کجا بییَرم، خودوت خو بیتَر میفَمی، هی‌ام که داشتم و نداشتم دادم بری سه تِی پسرو، حالام نیگن، ننِی خدازدِی دریم... هیچی... اَ کجا بییَرم... بعدُشم او خدابیامرز سومین سالُشه، گمون نکنم دیه باخا...

بی‌بی پیچ و تابی به خودش داد...

- بع... چیطو نیخوا. حالا خودوش هیچی، جلو انظارِ مردم، صب نیگن ای مش هاشم بری که آخرِ عمری نداشت، احترامُشه نیگه نداشتن؟

-چکار کنم بی‌بی؟ اَ کجا بییَرم خو؟

- والا اَ کجا نیدونم، ولی من اگه جوی تو بودم، هر طور بود قرض می‌کردم، یَی مراسم مفصلی می‌گرفتم.

- جدی میگی بی‌بی؟ واقعاً ای کارو رِ می‌کردی؟

- ووووی روم سفید، ها نپه دروغ میگم؟ 

صغری به فکر فرو رفت و چند دقیقه بعد زبانش باز شد...

- حالا باید چکار کنم بی‌بی؟ چیا می‌خوام؟

- من خو میگم بری ناهار ظُهر یَی سیخ جوجی با یَی سیخِ کبابی. دیه بری سَرِ مزارم، حلوا و قطاب و کلوچه نارگیلی. میوه‌ام سه مدل، موز و لیموشیرین و پرتقال. شُنفتم مش هاشم نسکافه‌ام خیلی می‌خورده، بِجی چوی‌ام میتونی نسکافه بیدی که کَلاسُش بیشتره.

- خو بی‌بی ایطو که خیلی خرجُم میشه.

- خو بشه. نیگی همه‌ام صب میگن صغری با دسِ خالی چه مراسمی بری مش هاشم گرفت؟

- مهمون چی بی‌بی؟ به نظرتون لازمه خیلی کسی رو بگم؟

بی‌بی نگاهی به من انداخت...

- ننه پوشو یَی قلم قاغذی بیار...

بلند شدم و کاغذ و خودکاری دادم دست صغری...

بی‌بی دوباره به حرف آمد...

- خیل خو، بینیویس صغری...

- پسَرِی من اسکندر و تیمور ‌و چنگیز. دخترام بتول و گوهر و شیرین، نوه‌هام مُظفر و سیامک و گلپری. کاکاهام جمشید و کاظم. دده‌هام گلرخ و سوسن با بچاشون.

کمی فکر کرد:

- دیه نیفمم، بقیَشم هرکه خودوت خواسی...

چند دقیقه بعد صغری از جایش بلند شد تا فکری برای هزینه‌های مراسم شوهرش کند...

صغری که رفت رو کردم به بی‌بی...

- بی‌بی...

- هوم؟

میگم نخواستم جلو صغری خانوم چیزی بگم، ولی این کارِ درستی نیستا، بیچاره صغری از کجا بیاره این خرجا رو بده، تازه داشته باشه هم به نظرم همون پولو به چار تا فقیر کمک کنه یا به یه مؤسسه خیریه بده بهتره. ثوابشم بیشتره تازه...

- دختر ، باشه حاله ایشالا وختی خودوت مُردی، به امید خدا هزینَشه میدیم خیریه...

***** 
چند روز بعد رو کردم به بی‌بی...

- بی‌بی...

- هااااا؟

- راستی فک کنم تا چن روز دیگه سالگرد آغاجونه‌ها...

- هوم... خدا بیامُرزَتُش، خو حالا که چه؟ 

- هیچی میگم یعنی مراسم یادبودی، چیزی نمیخواین بگیرین؟

- ووووی بری چارمین  سال؟ میه خدا زده تو سرُم با ای خرج گیرون؟ 

- بی‌بی شما که ماشالا وضعتون بد نیس...

- دختر کجا وضعُم خوبه؟ حالا ماهی سه تومن حقوق و سه چار قواره زمین و سی چل تا بونِی انجیر و یَی دنِی دوکونی‌ام شد چی؟

کمی فکر کرد...

- میگم حالا که میگی، چیطوره یَی چی کمکِ یَی خیریه‌ای کنم؟ به قول تو ثوابم دره.

- خوبه بی‌بی، آفرین...

ده تومنی را گرفت جلویم...

- بیا ای رِ بُسون...

- ای چیه بی‌بی؟

- بری کمک به خیریه دیه... 

- چی بی‌بی؟ همین ده تومن؟
- ها دیه، نپه چن؟ هی که وُسقُم میرسه. تازه اَ هو قدیمم گفتن چراغی که اَ خونه روا هه اَ مسجد حرومه!
گلابتون


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها