تعداد بازدید: ۱۰۷۵
کد خبر: ۷۶۶۷
تاریخ انتشار: ۲۸ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۷:۴۲ - 2020 17 February
حکایتهای قُل‌مراد

با چشمان بسته انگشتان اشاره دو دستش را به هم نزدیک می‌کرد و زیر لب چیزی می‌گفت.


آهسته به او نزدیک شدم. 


- رأی بدم، رأی ندم، رأی بدم، رأی ندم ...


تلنگری به او زدم.


- چیه رأی بدم، رأی ندم راه انداختی؟  نکنه هنوز به جمع‌بندی نرسیدی که تو انتخابات شرکت کنی یا نه؟


- نه بابا!


- نکنه نصفه و نیمه تحت تأثیر شبکه‌های ماهواره‌ای قرارگرفتی؟


- نه


- آها! از بین گزینه‌های موجود کسی رو لایق نمایندگی مردم نمی‌دونی!


- اینم نه!


- پس شاید مث تیم ملی فوتبال برزیل که تو هر پستی چندتا گزینه خوب وجود داره و مربی نمیدونه کدومشون رو بذاره تو ترکیب، تو هم چندتا گزینه خوب پیدا کردی موندی کدومشون رو انتخاب کنی!


- نه بابا!


- فهمیدم؛ داری اینطوری گزینه‌ها رو یکی یکی بررسی می‌کنی. هر کدوم که انگشتت رسید به هم به همون رأی بدی!


- نه!


- پس بگو دیگه دیوونمون کردی!


- چیزی نیست. یه ماه پیش که لیست تأیید صلاحیت‌ها رو نگاه می‌کردم دیدم یکی از اونا آدم خوبیه به نظرم اومد به درد نمایندگی مجلس می‌خوره. خلاصه گفتم به همین رأی میدم.


- خب این که خوبه.


- صبر کن. بعد چند روز دیدم اونی که یه آدم معمولی مث خودمون بود، تغییر کرده.


- چجوری؟


- هیچی هر کی می‌مرد، اولین نفر تو مراسم بود با چندتایی همراه. حتی جلوتر از همه مرده رو تشییع می‌کرد و حتی سعی می‌کرد زیر تابوت رو بگیره. با خودم گفتم خب این که بد نیست.

بالاخره شرکت در تشییع جنازه میت ثواب داره.


چند روز بعد سفره داد. بعد دیدم به هر کی می‌رسه قول آسفالت و اشتغال و وام و مجوز میده. بعد کارت هدیه‌ش رسید. بعد پیاماش رسید.


بعد، بعد، بعد.


هیچی دیگه الان افتادم تو شک که بهش رأی بدم یا نه. نیمه قبل از نامزدیش میگه بهش رأی بده، نیمه بعد از نامزدیش میگه رأی نده.


- خب حالا به نتیجه‌ای هم رسیدی؟


- یه بار امتحان کردم. دو تا انگشتام که به هم رسیدن جرقه زد. نمی‌دونم معنیش چیه! 


امضاء: قُل‌مراد


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها