تعداد بازدید: ۷۸۱
کد خبر: ۷۶۰۰
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۵ - 2020 02 February

دیروز عصر سرزده به خانه مادربزرگ رفتم!

بیشتر فامیل آنجا بودند و به قول معروف جمعشان جمع بود!

همه در حال بگو بخند بودند، به جز مادربزرگ که مثل همیشه موضوعی برای حرص خوردن داشت!

کنارش نشستم و با شوخی به او گفتم: ننه جون اینقدر حرض نخور! 

نگاه غضبناکی به من انداخت و گفت: مگر می‌شود حرص نخورد ننه؟!

بعد نگاهی به خانمهای مجلس انداخت و با صدای بلند، جوری که همه بشنوند گفت: یک جوری به من می‌گویند داخل دستشویی شما سوسک هست که انگار یک شیر وحشی درنده را در دستشویی بسته‌ام! اونجوری که داخل دستشویی به در و دیوار نگاه می‌کنید که مبادا سوسکی باشد؛ اگر در انتخاب شوهر دقت کرده بودند اینجوری بدبخت نمی‌شدند!

از صحبتهای مادر بزرگم قاه‌قاه زدم زیر خنده! دامادها و عروسهای ننه هر کدام غرغرکنان متفرق شدند و هر کدام به گوشه‌ای رفتند!

مادربزرگ که تازه یک گوش مفت، مثل گوش من، گیر آورده بود پشت چشمی نازک کرد و ادامه داد: هی می‌گویی حرص نخور حرص نخور... مگر می‌شود حرص نخورد ننه؟! مثلاً همین پسردایی خل و چلت! یک چیزی دیده و شنیده که بعضیا مقاله می‌دهند به دانشگاه‌های معتبر دنیا و بورسیه می‌گیرند! بلند شده یک مقاله نوشته و پیشنهاد داده تا مسئولین بین جمعه و شنبه را یک نیمچه روز بگنجانند تا ملت صبح شنبه نخواهند یک دفعه از خواب ناز بلند بشوند و با بی‌انگیزگی سر کار بروند! پیشنهاد داده سه چهار ساعت اول صبح شنبه را «نیم شنبه» نامگذاری کنند تا ملت بتوانند بیشتر بخوابند و یخشان آرام آرام برای پذیرفتن شنبه لعنتی باز بشود! 

دانشگاه هم آمده زیر مقاله پسر داییت به انگلیسی پاراف کرده این پیشنهاد به درد ننه جونت می‌خورد! انگاری عمه نداشته که بگوید به درد عمه‌ات می‌خورد!

گفتم: مادربزرگ! یک چیزی می‌گویم قول بده ناراحت نشوی و حرص نخوری؛ ولی قبول کن واقعاً داشتن یک نیم‌شنبه  کوتاه سه چهار ساعته قبل از شنبه واقعی لازم است! این خارجی‌های بی‌تربیت نیست که خودشان دوشنبه می‌روند سر کار، شنبه ما را درک نمی‌کنند!

مادربزرگ نگاه غضبناکی به من انداخت و من فرار را بر قرار ترجیح دادم!

قربانتان غریب آشنا

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها